close
Photo: Generated with AI

مشکلات ناگفته‌ی مردان تحت حاکمیت طالبان

رویا فضلی

با آن‌که به قدرت رسیدن طالبان بیشترین محدودیت‌ها را در زندگی زنان وارد ساخته است، ناخشنودی مردان موضوعی است که تا اکنون کم‌تر به آن پرداخته شده است. یک بررسی کوتاه در این زمینه نشان می‌دهد که مردان نیز مستثنا نبوده و پس از آمدن طالبان به حاکمیت با مشکلات زیادی گریبان‌گیر شده‌اند.

یکی از این مشکلات مهم‌ استرس و اضطراب روحی و روانی است‌ که مردان را نیز نشانه رفته است، تا جایی که سلامت روان کتله‌ی عظیمی از جوانان و نوجوانان کشور تحت تأثیر شرایط نامطلوب موجود و بیکاری فراگیر با خطر مواجه گردیده است.

یکی از خبرنگاران رسانه‌های محلی که شغل خود را بسیار دوست داشت و با فراهم کردن نیازهای مالی خانواده، احساس مثبتی را تجربه می‌کرد، حالا دیگر چنین موقعیتی ندارد. وی اولین دوره‌ی استرس شدید را زمانی تجربه کرد که طالبان در روزهای نخستین اقتدار شان به دفتر کارش هجوم آورده و با زور او را برکنار کردند. اکنون بیکاری و حالت نامساعد اجتماع وی را منزوی و گوشه‌گیر ساخته است.

در جریان مصاحبه‌ای که اخیرا با روزنامه‌ اطلاعات روز داشت، در این‌باره چنین گفت: «دلم پر از حرف‌های ناگفته است. برای یک مرد دشوار‌ترین لحظه زمانی است که نتواند آزادانه حرف بزند، آزادانه گشت‌و‌‌گذار کند، به میل و سلیقه‌اش پوشش‌ خود را انتخاب کند و شغل مورد علاقه‌اش را داشته باشد. اکثریت مردان تحت سلطه‌ی طالبان در وضعیت سانسورشده به‌سر می‌برند و این نهایت تأسف‌بار است.»

این خبرنگار که به دلایل امنیتی نخواست نامش فاش شود،‌ در ادامه گفت:‌ «برای من و بسیاری از مردان که هم‌فکر با طالبان نیستیم ولی هنوز در زیر سلطه‌ی آنان زندگی می‌کنیم، این بزرگ‌ترین شکنجه است که خودسانسوری می‌کنیم. و این تنها تجربه‌ی من نیست، چون بسیاری از خبرنگاران و شهروندان افغانستان اکنون به خودسانسوری روی آورده‌‌اند و نمی‌توانند آزادانه فکر، باور و عقیده‌ی خود را ابراز کنند. آزادی رسانه‌ها تا حدی از بین رفته است که اکنون خبرنگاران نمی‌توانند اخبار و وقایع داخلی را آن‌طوری که شاید و باید گزارش دهند. در نتیجه اطلاع‌رسانی دقیق برای خبرنگاران به یک معضله‌ی بزرگی تبدیل شده است. اعتراض از کارکرد طالبان در شرایط کنونی نتیجه‌ی جز لت‌‌‌وکوب، شکنجه و در نهایت به زندان رفتن طویل‌المدت چیزی دیگر در پی ندارد.»

با آن‌که استرس و فشارهای روانی ناشی از سلب آزادی، بسته شدن مکاتب دخترانه، آزادی رفت‌وآمد، و ازدست‌رفتن هزاران شغل بیشتر زنان را متأثر ساخته است، مردان نیز از این فشارها دور نمانده‌اند. به‌طور مثال، ازدست‌دادن وظیفه که منجر به مشکلات مالی گردیده و نقش نان‌آوری مردان را زیر سؤال برده است،‌ یکی از عوامل استرس شدید میان برخی از آنان بوده است. در کنار آن،‌ مردان با توجه به باورهای سنتی و نقشی که اجتماع برای‌شان معمولا تعیین می‌کند، عواطف و احساسات خود را کم‌تر بیان می‌کنند.

این خبرنگار در این مورد چنین می‌گوید:‌ «به‌باور من، ذات ما مردان قسمی ساخته شده است که کم‌تر حرف دل مان را بیان می‌کنیم. از همان اوایل کودکی برای مان گفته می‌شود که تو مرد هستی، تو قوی هستی. در زمان سختی‌ها همواره به مردان تکیه می‌شود، حال‌ آن‌‌که خود شان اکثرا تکیه‌گاه نداشته‌اند. به همین دلیل من امروز حرف دل خود و صدها جوانی را که از وضعیت کنونی رنج می‌برند، بیان می‌کنم. ما خیلی وقت است که احساس لذت، استراحت خوب، یادگیری مطلب جدید و آرامش درونی را از دست داده‌ایم، ما مردان نمی‌توانیم به سادگی غم خود را ابراز کنیم و وقتی شرایط زندگی برای مان سخت و ناگوار گردد و آزادی مردانگی از ما گرفته شود، استرس و اضطراب بر ما غلبه می‌کند.»  

سید حسن، جوان دیگری که از مشکلات روحی و روانی رنج می‌برد، نیز دلیل بروز این مشکل را از دست دادن وظیفه‌اش بیان می‌کند. او در یکی از مارکت‌های مشهور شهر هرات تجربه ده‌ساله در قسمت دوخت لباس زنانه داشت و بازار کاروبارش از رونق خوبی برخوردار بود و همواره تلاش می‌کرد تا از طریق دوخت لباس باکیفیت و تمیز و تحویل‌دهی در اسرع وقت مشتریان‌ را از خود راضی نگهدارد. همین رفتار هوشمندانه‌ی او سبب شده بود تا مشتریان زیادی داشته باشد و زنان زیادی از فاصله‌های دور و نزدیک برای دوخت لباس شان به دکان وی مراجعه کنند. او روزانه در حدود ده الی پانزده مشتری زن داشت و به آسانی می‌توانست هزینه‌ی پرداخت تحصیل فرزندان و مصارف روزانه‌ی فامیل‌اش را تأمین کند. لیکن بعد از منتشر شدن اعلامیه‌ای مبنی بر بسته‌شدن خیاطی‌های زنانه، شغل‌اش را از دست داد و دیگر نتوانست برای مشتریان زن لباس بدوزد.

 سید حسن می‌گوید: «من فقط همین یک کسب را بلد بودم و پول هنگفتی را پرداختم تا توانستم خیاطی را به‌صورت مسلکی فرا بگیرم.»

او که در صدایش حزن و اندوه حس می‌شد، در ادامه ‌افزود: «اکنون من در کشورم نه جایی برای ماندن دارم و نه جایی برای رفتن. بیکاری برای یک مرد بدترین درد است. وقتی با دستان خالی وارد خانه می‌شوی و می‌بینی که اعضای خانواده از هرسو به طرف تو چشم دوخته‌اند و انتظار لقمه‌ی نان روی سفره را دارند و تو متوجه دستان خالی‌ات می‌شوی و یأس و ناامیدی را در چشم تک‌تک اعضای خانواده‌ات مشاهده می‌کنی، آن‌وقت حس می‌کنی که تبدیل ‌شده‌ای به یک آدم شکست‌خورده، یک آدم بیمار. من این وضعیت را نزدیک به سه سال است که تجربه می‌کنم. من قبلا هرگز به داکتر اعصاب مراجعه نکرده بودم، اما در طی این دو سال اخیر این چهارمین بار است که مشکلات روحی و روانی پای مرا به کلینیک و شفاخانه‌ی اعصاب می‌کشاند.»

یکی از کارمندان مرکز شناس‌نامه‌ی برقی در ولایت هرات که نخواست نامش ذکر شود، در این مورد چنین می‌گوید: «من مدت چهار سال است که در این اداره کار می‌کنم و روزانه با افراد زیادی به تماس هستم. امروزه نگرانی اکثریت مردم تنها نگرانی نان نیست، بلکه بیشتر نگران سرنوشت شان هستند. بحران بی‌سرنوشتی زندگی اکثریت آنان را به چالش کشیده و حس لذت و آرامش را از آنان گرفته است. طالبان با سیاست‌های‌شان مردم را بیشتر از خود دور می‌کنند. آنان بارها به شکل غیرمستقیم با عملکرد شان نشان دادند که نگران آینده‌ی شهروندان نیستند و برای‌شان فرقی نمی‌کند که کسی در افغانستان بماند یا مجبور به مهاجرت شود. طالبان همواره می‌کوشند تا در تصامیم بزرگ و سرنوشت‌ساز تنها خواسته و نظر خودشان را در اولویت قرار دهند. طالبان تعدادی از شهروندان را به قسم سمبولیک در نهادهای دولتی گماشته‌اند تا به جهانیان نشان دهند که آنان متعهد به رعایت اصول حقوق شهروندی هستند، حال آن‌که حق انتخاب و اظهارنظر را از کارمندان گرفته و آنان را مجبور کرده‌اند تا در ادارات دولتی از آمران‌شان اطاعت کنند. در حقیقت این عملکرد آنان خاک‌انداختن به چشم شهروندان و جهانیان است.»

محمدهارون دکان کوچک آرایشگری دارد و می‌گوید درد مردان دیگر را به خوبی حس می‌کند؛ «شاید اندک کسانی به اندازه‌ی من از درد دل مردم، شکایت و استرس و اضطراب آنان آگاه باشند. چون آرایشگری مردانه یک شغل اجتماعی است و معمولا مشتری‌ها در موقع آرایش موی و سر و صورت شان با ما در مورد مسائل روزمره، وضعیت اجتماعی و هزارئیک موضوع دیگر که به آن سروکار دارند صحبت می‌کنند. و اما در این اواخر، همه‌ی بحث‌ها و اختلاط‌ها به مشکلات روحی و روانی و مشکلات عصبی و فقر و بیکاری در خانواده‌ها ختم می‌شود.»

از آمدن طالبان حدودا سه سال می‌گذرد. هرچند در حاکمیت طالبان زنان با بیشترین محدودیت‌ها روبه‌رو شده‌اند، مردان نیز با گونه‌های شدید اما متفاوتی از این محدودیت‌ها درگیر هستند. این محدودیت‌ها و فشارها، که بخشی از آن در این گزارش بازتاب یافت، غالبا ناگفته می‌مانند.