close

بهره‌کشی پدرانه

(درباره‌ی فعالیت کودکان در فضای مجازی)

Photo: Freepik

عبدالکریم ارزگانی

کودکان فعال در فضای مجازی[i]، که معمولا با عنوان فلوئنسران خردسال (kid-fluencers) شناخته می‌شوند، بی‌شمار اند و ما همه‌ روزه در پلتفرم‌هایی نظیر فیس‌بوک، یوتیوب و انستاگرام با محتوای تولیدشده توسط آنان تعامل می‌کنیم؛ محتوایی که از لحاظ تنوع به‌گونه‌ی سرسام‌آوری گسترده و پردامنه است: از بازی‌های کودکانه گرفته تا مصاحبه با بزرگسالان و از شوخی‌ها و شیرین‌زبانی گرفته تا تبلیغات کالا. با این‌حال، فعالیت آنان معمولا تحت نظر و مدیریت مستقیم والدین و چه‌ بسا بر مبنای خواست و اراده‌ی بی‌چون‌وچرای آنان انجام می‌شود. ناگفته پیدا است که تمام مزایای مالی و معنوی حاصل از فعالیت کودکان مذکور در فضای مجازی نیز به ‌نحوی به والدین آنان تعلق می‌گیرد. هرچند که شمار کودکان فعال در فضای مجازی روزبه‌روز زیاد می‌شود، ماهیت اخلاقی آن هنوز نامشخص و کمابیش مشکوک است و نگرانی‌های مبتنی بر نظریه‌های روان‌شناسی کودک و حقوق کودک، مبنی بر فعالیت روبه‌فزون کودکان در اینترنت، نیز روزبه‌روز شدت می‌گیرد و جدی‌تر می‌شود.

کودکان فعال در فضاهای دیجیتال، به‌طور گسترده و مکرر و معمولا به هدف کسب شهرت یا درآمد، به تولید و انتشار محتوا در فضای مجازی، اینترنت و شبکه‌های اجتماعی می‌پردازند؛ ولی صفحات و کانال‌های‌شان تقریبا همیشه توسط والدین مدیریت می‌شود و نیز والدین به آنان دیکته می‌کنند و حتا تصمیم می‌گیرند که آنان چه نوع ویدیوهایی تولید کنند. همین مسأله باعث شکل‌گیری پرسش‌های بسیار جدی درباره‌ی پدیده‌ی فلوئنسران خردسال شده است. آیا والدین اخلاقا و قانونا مجاز اند که کودکان‌شان را برای تولید محتوا روی اینترنت ترغیب و مجاب کنند؟ آیا نمایش کودکی یک امر اخلاقی است؟ آیا آنان همان کودکان کار عصر دیجیتال‌اند؟ شهرتی که کودک از طریق این فعالیت‌ها کسب می‌کنند چه مخاطراتی دارد و چه آسیب‌های احتمالی‌ای روی زندگی بزرگسالی او خواهد داشت؟ آیا فعالیت‌های برنامه‌ریزی‌شده و دوام‌دار کودکان در فضای دیجیتال فرآیند آموزش، پرورش و حتا خود دوره‌ی کودکی را مختل نمی‌کند؟ درآمد به‌دست‌آمده از محتوای تولیدی کودکان به چه‌کسی تعلق می‌گیرد؟ و… این‌ها مهم‌ترین پرسش‌های مطرح‌شده در این زمینه اند. در بحث پیش رو تلاش می‌شود که برخی از پرسش‌های فوق در سطوح عمیق‌تر و جدی‌تری طرح شوند.

بهره‌کشی پدرانه[ii]

پتلفرم‌ها و شبکه‌های اجتماعی مختلف، گزینه‌های مختلف و متنوعی برای دریافت بازخورد دارند که از آن‌ها برای دریافت و جمع‌آوری واکنش مخاطبان و نیز سنجش محتوا استفاده می‌کنند. لایک، کامنت، قلبک، دنبال‌کنندگان، بازدید و اشتراک‌گذاری شناخته‌شده‌ترین و رایج‌ترین انواع روش‌های جمع‌آوری بازخورد هستند. وجه مشترک همه‌ی این گزینه‌ها این است که همگی از نوعی ارزش ارزی پنهان برخوردار اند. ارزش ارزی پنهان به این معنا است که آن‌ها مانند ارز عمل می‌کنند ولی کسی متوجه آن نمی‌شود یا حداقل صحت آن را رسما تأیید نمی‌کند. برای مثال، در بازار کانال‌های یوتیوب ارزش یک کانال به تعداد دنبال‌کنندگان آن بستگی دارد و ارزش یک ویدیو روی یوتیوب به میزان بازدیدی است که دریافت می‌‌کند. برای همین صحفه‌ی انستاگرامی که هزار دنبال‌کننده دارد نسبت به صفحه‌ای که دو هزار حساب آن را دنبال می‌کند، از ارزش بسیار کم‌تری برخوردار است. از طرفی دیگر، چنانچه محتوای تولیدشده عملکرد فوق‌العاده‌ای داشته باشد و بتواند گزینه‌های ایجادشده را در حد مورد نظر اشباع کند، عملا در مقابل اشباع گزینه‌های خود ارز (پول) دریافت می‌کند. یعنی محتوایی که می‌تواند به میزان رضایت‌بخشی دنبال‌کننده و بازدید دریافت کند عملا قادر است که به درآمد مالی برسد. به همین جهت، فردی که برای کسب شهرت و اشباع گزینه‌های بازخورد -مثلا لایک و دنبال‌کننده- در فضای مجازی فعالیت می‌کند؛ در واقع کار می‌کند و حتا اگر که واقعا از این طریق درآمد مالی نداشته باشد، در عوض ارزش ارزی پنهان مجازی را دریافت می‌کند.

آنچه از این مهم برمی‌آید، تأیید می‌کند که کودکانی که در فضای مجازی فعالیت می‌کنند، کودکان کار هستند. آنان کار می‌کنند و به تولید محتوا می‌پردازند تا بازدید و دنبال‌کننده دریافت کنند و در نهایت به درآمد مالی برسند. نکته‌ی مهم و بارز این است که کودکان نه دانش کافی برای ارائه دارند و نه استعداد و مهارت به‌خصوصی دارند که بتوانیم فعالیت آنان را ذیل تولید آگاهی و مهارت توجیه کنیم. آنان نیازمند فراگیری مهارت و دانش ‌اند و نه دارندگان آن؛ لذا فعالیت‌شان در فضای مجازی هیچ‌گونه ضرورت اجتماعی، عملی، فرهنگی، هنری و سیاسی ندارد. پس فعالیت کودکان در فضای مجازی در نهایت به درآمد مالی و شهرت منجر می‌شود. والدینی که فعالیت مجازی کودک‌شان را با کلماتی نظیرِ «فرزند من با استعداد است و مردم باید استعدادش را بنگرند» توجیه می‌کنند، در واقع سعی می‌کنند اراده‌ی فرصت‌طلب‌شان را پنهان سازند. استعداد یک کودک چیزی جز هوش و شیرین‌زبانی نیست که می‌باید خرج یادگیری و تجربه‌ی کودکی شود. لذا کودکی که در فضای مجازی فعالیت می‌کند، به‌ حق کودک کار مجازی (Digital child-labor) است.

بهتر است روشن کنیم که واژه‌ی «کار» کمابیش مبهم و گیج‌کننده است چرا که به وظایف برنامه‌ریزی‌شده و مرتبط اشاره می‌کند که با آنچه کودک کار مجازی انجام می‌دهد کمی متفاوت است. در برخی از موارد به‌ راحتی می‌توان به کیفیت دستوری و اجباری فعالیت‌شان پی برد، مثلا زمانی که شعر دیکته‌شده‌ای را می‌خواند، با فرد بزرگسالی مصاحبه می‌کند یا تحت نوعی دستور درباره‌ی موضوعی -مثلا تبلیغ یک کالا- صحبت می‌کند. ولی زمانی که کودک کار مجازی بازی می‌کند، درباره‌ی اسباب‌بازی‌های خودش حرف می‌زند، شیرین‌زبانی می‌کند یا عملی را به شیوه‌ی جالب و بامزه‌ای انجام می‌دهد و غیره…، به‌ سختی می‌توان فعالیت‌های او را نوعی کار تلقی کرد. برای همین، ذکر دو نکته بسیار الزامی و حیاتی است:

نخست، کودکان کار مجازی را می‌توان در رده‌ی سنی طبقه‌بندی کرد: رده‌ی سنی نخست اطفال بسیار کم‌سن‌وسال اند، هیچ درکی از پروسه‌ی تولید محتوا یا فعالیت مجازی ندارند و لذا والدین‌شان به‌طور پیوسته بخش‌های مشخصی از زندگی آنان را تبدیل به محتوا (ویدیو و عکس) کرده و در حساب‌هایی ویژه به اشتراک می‌گذارند.[iii] رده‌ی سنی دوم کودکانی هستند که سن بالاتر و درک بهتری دارند؛ لذا قادر هستند که پروسه‌ی تولید محتوا را درک نموده و در آن سهم بگیرند. رده‌ی سنی نخست به‌طور مطلق تحت اراده‌ی والدین است اما سلطه‌ی والدین روی رده‌ی سنی دوم تا حدودی پنهان و غیرمتمرکز است چون فشار به‌وسیله‌ی انگیزه‌دهی و ترغیب او به انجام فعل خاصی صورت می‌گیرد و طوری به او دیکته می‌شود که از تولید محتوا لذت می‌برد و به آن علاقه‌مند است. مثلا او مجاب می‌شود تا شعر حافظ را که نصف کلمات آن را درک نمی‌کند با شادی و ذوق‌زدگی جلو دوربین دکلمه کند. پس کودک کار مجازی همیشه تحت دستور بوده و اراده‌ی دیگری (والدین) او را تحت فشار قرار می‌دهد؛ حتا زمانی که ظاهرا در حال بازی با اسباب‌هایش است یا با اشتیاق جلو دوربین سخنرانی می‌کند. در حقیقت امر، والدین اراده می‌کنند تا با دوربینی فعالیت فرزندشان را ضبط کنند و چنانچه فرزندشان بتواند توجیه شود والدین اراده می‌کند تا او را برای تولید محتوای به‌خصوصی مجاب کنند.

دوم، تولید محتوا توسط کودکان کار مجازی به‌صورت مکرر و پیوسته انجام می‌شود و تابع نظم خاصی است. کودک یوتیوبر که پیوسته برای یوتیوب محتوا تولید می‌کند، فراموش نمی‌کند که در شروع ویدیوهای خود از مخاطبان بخواهد که کانالش را دنبال کنند و با او همراه باشند. کودک مجاب می‌شود که مرتب محتوا تولید کند یا والدین اراده می‌کنند که مرتب بخش‌های خاصی از زندگی طفل‌شان به‌عنوان محتوا روی اینترنت قرار دهند. قید تکرار نکته‌ی حایز اهمیتی است؛ چون به فعالیت تولید محتوا انسجام و نظم می‌بخشد و در واقع آن را تبدیل به فرآیند و کار می‌کند.

سوم، اراده‌ی والدین پیوسته کودک را به نیت کسب سود مالی و گاهی شهرت تحت تأثیر قرار می‌دهند. کودکان بامزه و دوست‌داشتنی‌ اند و به‌ راحتی مخاطب پیدا می‌کنند؛ پس والدین کودک‌شان را جلو دوربین قرار می‌دهند تا بتوانند به سود برسند. لذا فعالیت کودکان کار مجازی از بیخ یک فعالیت اقتصادی است؛ فعالیتی که پیوسته و مکرر تحت نظر و مدیریت والدین انجام شده و توقع می‌رود که با اشباع گزینه‌های بازخورد (دنبال‌کننده، لایک، بازدید) به درآمد برسد. در نتیجه، تولید محتوا توسط کودکان نوعی بهره‌کشی است، بهره‌کشی‌ای که توسط والدین و کانون خانواده انجام می‌شود. نوعی کلاه‌برداری است، کودک چیزی به‌دست نمی‌آورد و صرفا به پدر گوش می‌کند و چه بسا که انسانیت، آزادی و کودکی او به نفع شعارهایی مانند «عشق فرزند به پدر»، «استعداد و نبوغ کودک من» یا «کودکان آینده‌ساز» قربانی می‌شود.

کودک نمایشی

تلویحا اشاره شد که نوع فعالیت کودک کار مجازی حایز اهمیت بسیار نیست؛ یعنی عملا فرقی نمی‌کند که کودک به بازی مشغول شود، فحش بدهد، نصیحت و تبلیغ کند یا چیزی بسازد. پس کودک چه چیزی ارائه می‌دهد؟ آنچه او به‌عنوان محتوا روی پلتفرم‌ها و شبکه‌های اجتماعی تولید و نشر می‌کند، در پی نمایش چه چیزی است؟ اگر نوع فعالیت کودک اهمیت زیادی ندارد، پس چه چیزی آن را تبدیل به یک محتوای پرسود می‌کند؟

نوستالژی عنصر اساسی و بنیادین رجعت به کودکی است. ما برای بازگشت به تجربه‌ی کودکی -وَ نه دوره‌ی کودکی- مجبوریم با حسی غریب-آشنایی مواجه شویم که نوستالژی نامیده می‌شود و صرفا قوی‌ترین خاطرات و تجربیات از آن بهره‌مند اند. برای همین، کودکی به‌مثابه‌ی یک تجربه‌ی عمیقا قوی بسیار وسوسه‌انگیز و دلپذیر است. کودک کار مجازی با به نمایش گذاشته شدن کودکی‌اش امکان رجعت به تجربه‌ی کودکی را به مخاطب می‌دهد. با این‌حال، در فضای مجازی، کودکی در قالب محتوای قابل عرضه در می‌آید و روی اینترنت بارگذاری می‌شود؛ چه بسا که عرضه‌ی کودکی به‌مثابه‌ی امر قابل نمایش مهم‌ترین جذابیت فعالیت کودکان در فضای دیجیتال است. برای همین کودک کار مجازی پیش و بیش از هرچیزی کودکی خود را تبدیل به محتوا می‌کند، به بیان دقیق‌تر، تجربه‌ی کودکی او به محتوا تبدیل می‌شود و نمایش‌پذیر می‌گردد.

در این‌جا، کودکی نه امر تجربی بلکه نمایشی است؛ چیزی است که قابل عرضه است و می‌توان آن را در بسته‌بندی‌ها، تزئین‌ها و قالب‌های متفاوت در ویترینی آنلاین به نمایش گذاشت. تجربه‌ی کودکی به‌مثابه‌ی یک امر فردی حق کودک است و نباید آن را از کودک ستاند؛ ولی والدین کودکان فعال در فضای مجازی، با شقاوت و بی‌رحمی تمام تجربه‌ی کودکی فرزندشان را به ‌نفع یک نمایش مصادره می‌کنند. در چنین شرایطی، که کودکی چیزی بیش از نمایش نیست، کودک قادر به تجربه‌ی کودکی به ‌شکل طبیعی و نرمال نیست، همان‌گونه که کودکانی که در جنگ و قحطی زندگی می‌کنند قادر به زیستن کودکی به‌گونه‌ی طبیعی نیستند. همان‌گونه که کودک کار قادر نیست کودکی کند، کودک کار مجازی نیز کودکی نمی‌کند چرا که کودکی‌اش تبدیل به نمایش کودکی می‌شود. او کودکی نمی‌کند، نقش بازی می‌کند چرا که کلِ کودکی او به نفع یک نمایش نهایتا پرسود مصادره و سپس عرضه می‌شود. در نتیجه، محتوای تولیدشده توسط کودکان کار مجازی چیزی جز عرضه‌ی نمایش کودکی برای تأمین منافع نارسیستی والدین نیست.


[i] . منظور کودکانی نیست که به شبکه‌های اجتماعی و اینترنت دسترسی دارند؛ بلکه آنانی هستند که روی اینترنت محتوا تولید می‌کنند.

[ii] . واژه‌ی پدرانه در متن حاضر به معنای parental به کار رفته که مشمول پدر و مادر است؛ چون هر دو از کودک بهره‌کشی می‌کنند. اما چون ساختار خانواده در افغانستان تمام قدرت و اختیار را به پدر واگذار می‌کند، لفظ پدرانه نسبت به مادرانه یا خانوادگی ارجح‌تر و صحیح‌تر است.

 [iii]. ضبط فعالیت کودک به‌عنوان محتوا، با ویدیوها و عکس‌های خانوادگی‌ای که اغلب مردم با دوستان‌شان به اشتراک می‌گذارند، متفاوت است. در این‌جا منظور اشتراک‌گذاری فعالیت کودک به‌صورت عام نیست، بلکه عرضه‌ی فعالیت‌های کودک به‌مثابه‌ی محتوا/ کالا روی یک پلتفرم مد نظر است.