close

فصل تازه‌ای از  اشغال سرزمین و کوچ اجباری

این یادداشت در مورد غزه نیست؛ در مورد ولسوالی پنجاب در بامیان است. طالبان ۲۵ خانواده (یعنی تمام باشندگان یک روستا در این ولسوالی) را کوچ دادهاند و سرزمین، خانه و اموال‌شان را تصرف کرده‌اند. این خواست کوچی‌ها بوده و طالبان به نفع کوچی‌ها وارد عمل شده و زمین و دارایی‌های مردم روستای «رشک» را به کوچی‌ها سپرده‌اند. 

امیر عبدالرحمان، نخستین حاکم پشتونی بود که اشغال سرزمین و کوچ اجباری غیرپشتون‌ها را در افغانستان به پاره‌ای محوری از سیاست‌های حکومت خود تبدیل کرد. او جز آن که از طریق کارزار نظامی هزاران خانواده را از مناطق بومی زندگی‌شان بیجا ساخت و جای‌شان را با قبایل طرفدار خود پر کرد، یک سنت دوامدار «کوچ داوطلبانه‌ی یکطرفه» را نیز در میان قبایل جنوبی و مشرقی معرفی کرد. او در همان سال‌های اول فرمانروایی خود به اجرای سیاست تغییر ترکیب جمعیتی مناطق شمالی افغانستان دست برآورد و برای ترغیب قبایلی که به نظر او باید به مناطق شمالی کشور می‌رفتند و در آن مناطق ماندگار می‌شدند، بسته‌های تشویقی نظیر معافیت از مالیات، خرج سفر و زمین رایگان پیشکش کرد. بخشی از این سیاست هم این بود که امیر عبدالرحمان نقل مکان از شمال به جنوب را رسما طی فرمانی ممنوع کرده بود و فقط اجازه می‌داد که اعضای قبایل پشتون از جنوب به سمت شمال بروند.

دو دهه بعد از امیر عبدالرحمان، شاه امان‌الله، «نظام‌نامه‌ی ناقلین به سمت قطغن» را تدوین کرد که در واقع ادامه‌ی همان اشغال سرزمین مردمان بومی شمال بود. رویکرد امان‌الله از نظر مایه و محتوا با رویکرد امیر عبدالرحمان تفاوتی نداشت؛ اما از نظر روش اجرا و اعلام انگیزه مقداری نرم‌تر تنظیم شده بود. به این معنا که امان‌الله کوشیده بود این حرکت حکومت خود را بیشتر در هیئت یک تدبیر نظام‌مند اقتصادی برای کل مردم افغانستان تصویر کند تا یک اقدام سیاسی برای تغییر بافت جمعیتی مناطق شمالی کشور. او برای این که وجه دینی ماجرا را هم سروسامان دهد، به نایب‌الحکومه‌ی خود دستور داده بود که برای ناقلین «قباله‌ی شرعی» تهیه کند. این روند در زمان نادرشاه و ظاهرشاه و داوودخان نیز ادامه یافت. اما با روی کار آمدن کمونیست‌ها در افغانستان و ورود افغانستان به فاز یک بحران نیم‌قرنه‌ی جدید -که با فروپاشی حکومت مرکزی و شعله‌ور شدن جنگ‌های داخلی همراه بود- اجرای پروژه‌ی ناقلین نیز با گسست روبه‌رو شد. در دوره‌ی بیست‌ساله‌ی جمهوریت، حکومت‌های حامد کرزی و اشرف غنی برای اجرای طرح ناقلین با موانع سیاسی داخلی و خارجی بسیاری روبه‌رو بودند. به همین خاطر، آنان به جای تاکید بر طرح کلاسیک ناقلین -که اجرایش بسیار دشوار بود- کوشیدند با رسمیت‌بخشی قانونی به سبک حیات کوچی‌گری در افغانستان تمام خاک افغانستان (عمدتا مناطق مرکزی و شمال کشور) را به صورت قانونی به روی کوچی‌ها باز کنند و از این طریق چشم‌انداز دعواهای سرزمینی کوچی‌ها با جایی‌ها را برای همیشه در افغانستان نهادینه بسازند.

طالبان در دور اول حکومت خود (از ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ شمسی) بیشتر مصروف کشتار و آزار مردم افغانستان و سرکوب بعضی نیروهای باقی‌مانده از مقاومت در شمال و مرکز بودند و مجال چندانی نیافتند که روند کوچاندن اجباری مردمان بومی مناطق مرکزی و شمال را به صورت گسترده اجرا کنند. اما این بار، پس از به قدرت رسیدن در بیست‌وچهارم اسد سال ۱۴۰۰ شمسی، به نظر می‌رسد که تصمیم دارند روند متوقف‌شده‌ی اشغال سرزمین و کوچ اجباری مردمان بومی را در مناطق مختلف افغانستان به طور سیستماتیک‌ اجرا کنند و در اولویت کاری خود قرار دهند. شیوه‌ای که طالبان در مناطق مرکزی برای این اشغال به کار می‌برند، معمولا سه مرحله دارد: اول، کوچی‌ها به مناطق مردمی بومی سرازیر شده و با مردم محل درگیر می‌شوند. بعد، کوچی‌ها به حکومت طالبان شکایت می‌برند که مردم مناطق تحت حمله مانع حرکت و استفاده‌ی کوچی‌ها از چراگاه‌ها می‌شوند. در مرحله‌ی سوم، محکمه‌ی طالبان به داوری می‌پردازد و فیصله می‌کند (همیشه و بدون استثنا به نفع کوچی‌ها) که مردم بومی بر زمین‌های غصبی زندگی می‌کنند و باید هرچه زودتر خانهو سرزمین خود را ترک کنند.

بر اساس بعضی گزارش‌ها، یکی از گزینه‌هایی که حکومت طالبان برای اسکان پشتون‌ها در مناطق اقوام غیرپشتون در نظر دارد، علاوه بر دادن سرزمین‌های مردم بومی به کوچی‌ها، آوردن مهاجران یا بیجاشدگان پاکستانی به شمال، جنوب و مرکز افغانستان است. سخنگوی طالبان در گفتگویی با تلویزیون طلوع وجود این طرح را دو سال پیش تایید کرده بود. البته گنجاندن کلمه‌ی «جنوب» در این طرح بیشتر تدبیری بود برای این که ماهیت اصلی این جابجایی خیلی قومی و سمتی جلوه نکند.

هرچند طالبان و پیشینیان سکولار و مذهبی‌شان پیوسته بر اجرای سیاست امیر عبدالرحمان اصرار داشته‌اند و کوشیده‌اند افغانستان را در قالب یک هویت و سلطه‌ی تک‌قومی شکل بدهند، آینده‌ی افغانستان هیچ معلوم نیست که در این قالب منقبض شود. احتمال قوی‌تر آن است که صورت‌های دیگری از یک افغانستان آینده انبساط یابد که طالبان و هم‌فکران‌شان حتا نتوانند تصور ضعیفی هم از آن داشته باشند. آن آینده ممکن است (چنانچه خصومت میان پشتون‌ها و دیگران این‌گونه دامن زده شود) مخصوصا برای پشتون‌ها مطلوب نباشد. رسم زورگویی و ستم‌گری در این جغرافیا و جاهای دیگر جهان همواره به یک نحو برقرار نبوده است و از این پس نیز به یک نحو و در دستان یک گروه برقرار نخواهد ماند. غروری که طالبان دارند، صدها بار در تاریخ گذشته تکرار شده و مایه‌ی عبرت پسینیان گشته است. در جغرافیایی که امروز افغانستان خوانده می‌شود امارت‌ها و سلطنت‌های بسیاری گذشته است. امروز هیچ‌یک برجا نمانده است. این سلطنت که امروز طالبان دارند نیز برجا نخواهد ماند.