عادله سنگلاخی
طالبان با بازداشتهای بدون هشدار و اجرای ناگهانی قوانین سختگیرانه، فضایی از ترس عمومی را در میان زنان ایجاد کردهاند. بسیاری از زنان حتا در نبود تخلف آشکار، بازداشت، تهدید و حتا زندانی شدهاند و هیچکس در امان نیست. در چنین وضعیتی، حضور زنان در عرصهی عمومی عملا متوقف شده است. دستگیری و بازداشت زنانی که پوشش و رفتارشان در چارچوب سیاستهای اعلامشدهی طالبان است، به این تصور دامن زده است که برای طالبان اساسا حضور آشکار زن در جامعه و مکانهای عمومی -در هر شکل و شمایلی- قابل قبول نیست.
حمیده لسانی، فعال حقوق زن میگوید که در نظام طالبان، زن نهتنها بهعنوان یک «فرد یا انسان»، بلکه بهعنوان یک «ایده خطرناک و فتنه» تلقی میشود. حذف زنان از کار، آموزش، سیاست، رسانه، ورزش و اجتماع، نه پایان پروژهی طالبان، بلکه آغاز فاز دوم آن است: یعنی حذف زن از ذهن، حافظه و تخیل جامعه و عادیسازی این وضعیت رقتبار.
بهباور او، طالبان پس از بیرون راندن زنان از صحنههای عمومی، اکنون بهدنبال نابود کردن ذهن زنانه، صدای زنانه و حافظهی تاریخی زنانگی هستند. آنان درک کردهاند که «زن مطالبهگر» حتا در خانه، در تبعید، در اتاق، پشت تلفن یا در فضای مجازی نیز یک تهدید است. زنی که فریاد میزند، روایت میکند، سند مینویسد، با جهان سخن میگوید، نهتنها از نگاه طالبان بیحجاب است، بلکه کسی است که نظام «امارت» طالبانی را قبول ندارد.
با این وجود، اشکال جدیدی از مقاومت مدنی توسط زنان در افغانستان شکل گرفته که اغلب در قالب فعالیتهای خانگی، آموزشی و رسانهای پنهان است. طالبان اینگونه فعالیتها را نوعی تهدید نرم تلقی میکنند که میتواند در بلندمدت باعث تغییر در ساختار فکری جامعه شود. به همین دلیل، زنانی که در آموزش، ارتباط با رسانهها یا سازماندهی اجتماعی فعالیت دارند، مورد توهین، تهدید، بازداشت و حتا ترور و قتل قرار میگیرند.
این اقدامات بیشتر از آنکه بهخاطر تخلف آشکار باشد، بهدلیل نگرانی از شکلگیری شبکههای مقاومتی انجام میشود. طالبان با بازداشتهای اینچنینی تلاش دارند جلو گسترش ایدههای آلترناتیو و ارزشهای غیررسمی را بگیرند. این نوع مقاومت، گرچه آرام و بیصدا است، اما بهدلیل گستردگی و عمق تأثیرگذاری بر روان جامعه و مردم، بسیار حساس تلقی میشود. هدف از سرکوب، نه فقط متوقفکردن یک فعالیت خاص، بلکه پیشگیری از شکلگیری بسترهای فکری و آموزشی مستقل است.
قبلا وبسایت «سیآیآر» (که بخشی از کارش تقویت مقاومت آنلاین در برابر نقض حقوق بشر و اطلاعات نادرست است) در گزارشی در مورد زنکشی به قتل و بازداشت زنان پرداخته و نوشته بود که آموزگاران، دانشآموزان، قابلهها، زنان پولیس، نمایندگان سابق پارلمان و یک کارمند بانک از جمله زنان و دخترانی هستند که از زمان تسلط طالبان بر افغانستان کشته شدهاند. بازداشتشدگان شامل فعالان حقوق زنان یا معترضان ضدطالبان هستند. روزنامه گاردین نیز در یک مقاله نوشته بود که صدها مورد زنکشی ثبتشده در افغانستان از زمان تسلط طالبان فقط «نوک کوه یخ است» و نشان میدهد که مقامهای رژیم طالبان در بیش از نیمی از موارد گزارششدهی خشونت مبتنی بر جنسیت، دست داشتهاند.
حمیده لسانی معتقد است که در نظام طالبانی، زن «موضوع اخلاق» نیست، بلکه به «ابزار سیاسی» برای حفظ قدرت تبدیل شده است. طالبان از زن برای نمایش اقتدار، سرکوب مخالفت، باجگیری از جامعهی جهانی و تحمیل ایدئولوژی خود استفاده میکنند.
او می گوید: «در نگاه طالبان، زن اگر مطیع نباشد، تهدید است؛ نه از منظر دین، بلکه از منظر سیاست. بازداشت زن برای تثبیت قدرت است. طالبان به خوبی میدانند که قدرتشان از سوی ارتشهای خارجی تهدید نمیشود، بلکه از سوی زنان داخلی و صدای جهانیشان به چالش کشیده شده است. از اینرو، بازداشت زن، ابزار جنگ روانی، کنترل اجتماعی و سیاست حذف خاموش است. طالبان از زنان میترسند چون همین زنان اند که تا کنون اجازه ندادهاند جامعهی بینالمللی طالبان را بهرسمیت بشناسند.»
در رویکرد ظاهری طالبان، هویت زنانه باید مطابق با یک الگوی مذهبی و فرهنگی تعریف شود که در آن زن باید بیصدا، پوشیده و ناپیدا باشد. محدودیتهایی نظیر الزام به حجاب کامل «پوشش برقع»، ممنوعیت آرایش و حتا نوع کفش و لباس، تنها بخش ظاهری این سیاست است. طالبان با بازداشت زنان بهخاطر پوشش «نامعمول» یا ظاهر متفاوت، عملا در تلاش اند تا تعریفی یکدست از زن «مقبول» را مطابق به ایده خویش بر زنان تحمیل کنند. این نوع مداخله در ظاهر فردی، جنبهای نمادین دارد و فراتر از ملاحظات دینی، نشانهای از کنترل اجتماعی تلقی میشود. هدف این سیاست، تضعیف خودبیانگری زنان و زدودن عنصر فردیت از آنان است. در چنین وضعیتی، زن باید فقط در قالب تعریفشده توسط حکومت ظاهر شود، و هرگونه تفاوت یا تمایز، بهعنوان تهدیدی علیه نظم اجتماعی و نظام حاکم تلقی میشود.
بهگفتهی خانم لسانی، ملا هبتالله در مقام رهبر طالبان، نیاز دارد که اقتدارش بر همهی ساختارها، حتا بدن و ذهن زنان، اعمال شود و این یعنی فاجعهای عظیم. بازداشت زنان به دستور مستقیم او یعنی: «اطاعت از رهبری، مهمتر از قانون، اخلاق و انسانیت است.»
بهباور حمیده لسانی، طالبان در کنار آنکه سیاست سرکوب زنان را بهصورت دائمی دنبال میکنند، گاهی از سرکوب زنان برای انحراف افکار عامه نیز استفاده میکنند. به نظر او، موجی از بازداشت زنان در هفتههای اخیر نمونهای از این رویکرد است. طالبان با آگاهی از اینکه اخراج مهاجران از ایران و پاکستان نارضایتی و آشفتگی زیادی در داخل ایجاد خواهد کرد، بازداشت زنان را بهعنوان یک بحران موازی ساختند تا توجه رسانهها را منحرف کنند؛ چون اخراج گستردهی مهاجران بدون فراهم کردن مسکن، کار و خدمات اجتماعی توسط طالبان، باعث بحرانهای عمیق و هرجومرج اجتماعی در افغانستان شده است. «طالبان میکوشند مانند همیشه زنان را مقصر مشکلات اجتماعی جا بزنند که در این سناریو، زن تبدیل به دشمن داخلی، عامل فتنه، غربزده یا مزدور رسانههای خارجی میشود، تا تمام ناکامیهای طالبان پنهان بماند.»
او به این باور است که در حکومت طالبان که رقابتهای درونگروهی شدید جریان دارد، نهتنها ساختار حقوقی روشنی وجود ندارد، بلکه خود قدرت، دستخوش منازعات جناحی، قبیلهای و منطقهای است. در این میان، بازداشت زنان میتواند ابزار رقابت، امتیازگیری، مشروعیتسازی یا حتا خرابکاری جناحی نیز باشد.
حمیده لسانی میگوید که رهبران محلی نیز برای کسب امتیاز، جذب منابع و اثبات وفاداری، گاه در بازداشت و آزار زنان، نسبت به مقامهای مرکزی، رادیکالتر عمل میکنند. طالبان با نگاهی عمیقا زنستیزانه، زن را نه بهعنوان یک انسان صاحب حق، بلکه بهعنوان «کنیز» و ابزاری در خدمت مرد تعریف میکنند. در این نگاه افراطی، زنی که در خیابان دیده شود یا صدای اعتراض بلند کند، به سادگی «فاحشه» تلقی میشود؛ و همین برچسب کافی است تا هرگونه ظلم، تحقیر، بازداشت و خشونتی علیه او را توجیهپذیر جلوه دهند. این رویکرد نهتنها هیچ ربطی به اخلاق یا شریعت ندارد، بلکه نشانهای از عمیقترین لایههای انحراف فکری و ابزارسازی از دین برای سرکوب زنان است.