طالبان امسال نیز بر مراسم محرم در افغانستان محدودیت وضع کردند. این مایهی شگفتی نیست. طالبان اگر برای مراسم مذهبی دیگران احترام قایل شوند، جای تعجب دارد. اما آنچه در پشت این خبرها پنهان میماند، وضعیت بحرانزدهی باورها و مناسک مذهبی در میان شیعهها و سنیهای افغانستان است.
آنچه امروز در افغانستان به نام مسلمان، شیعه و سنی میشناسیم، آن مسلمان و شیعه و سنی نیم قرن پیش نیست. در حدود نیم قرن پیش، نسخهای از اسلام وارد افغانستان شد که کارکرد اصلیاش شعلهور کردن جنگ (جهاد) و خاموش کردن عقل بود. در این نسخه از اسلام، تمام دستگاه معرفتی و اخلاقی این دین کنار گذاشته شد. اسلام به دین سادهای تقلیل داده شد که نظام باورهایش فقط از چند شعار کوبندهی جنگی تشکیل میشد. یک مسلمان فقط نیاز داشت اعتقاد داشته باشد که افغانستان اشغال شده است، جهاد در برابر اشغال واجب است و شهادت پاداش این جهاد است. کل یک دین جهانی به ایمانی خللناپذیر به جنگ و مرگ و ویرانی فروکاسته شد.
سنیها و شیعهها در کنار هم به این اسلام جدیدِ سادهشده و معطوف به جنگ و ویرانی و مرگ گرویدند. آموزههای افراطگرایانه از ممالک عربی و ایران و پاکستان میآمدند و در ماشین تبلیغات جهادی تندتر و کاربردیتر و سادهتر میشدند. در این روند، اسلام از کلام و فلسفه و مباحثه و مناظره خالی میشد و تنها چیزی که از آن بر جا میماند چند شعار کاربردی جنگافروزانه بود. در آن ایام، معرفت دینی پس زده میشد و غیرت دینی جای آن را میگرفت. به همین خاطر، وقتی چند دهه گذشت، ناگهان دیدیم که از آن همه غرقه شدن کامل در اسلام نسلی بیرون آمده است که از اسلام هیچ خبر ندارد. نمونهی عینی این تناقض را به صورت روشن زمانی دیدیم که نیروهای اردوی ملی از افراد اسیرشدهی طالب و داعش میخواستند که «کلمه»ی خود را بخوانند (چیزی در حد اقرار به وجود خدا و یگانگی او) و آن افراد حتا نمیدانستند «لا اله الا الله» چیست. به این افراد یاد داده شده بود که تفنگ بردارند و حمله کنند و بکشند و ویران کنند و به بهشت بروند. زحمت دینداری و معرفت دینی را (حتا در حد حفظ کردن یک جمله) هم از دوششان برداشته بودند.
در نسخهی شیعی اسلام نیز تاکید اصلی بر تبدیل کردن مذهب شیعه به یک حربهی ایدئولوژیک برای جنگیدن بود. در این مذهب، از ماه محرم که به صورت سنتیاش یک ماه عزاداری ساده در میان عوام مذهبی بود، محملی ساخته شد برای نسخهی شیعی جهاد ضداشغال و ضدامپریالیسم و ضدکمونیسم. منبع الهام این تشیع جهادگر تبلیغات خمینیستها و انقلابیان شیعه در ایران بود که به کمتر از برهم زدن نظم جهانی تحت سلطهی امریکای «جهانخوار» رضا نمیدادند. در ایام سلطهی این گفتمان انقلابی و ایدئولوژیک، هم تشیع سنتی عقبنشینی کرد و هم صدای افراد غیرایدئولوژیک یا غیرمذهبی خاموش شد.
امروز آن کس که در افغانستان جرئت و انگیزهی شیعه بودن (به همین معنای ایدئولوژیک جدیدش) را دارد، همان کسی است که میخواهد در ماه محرم در خیابانهای شهرها عَلَمکشی کند و سینه بزند و حتا به قیمت جان خود از این تشیع هویتی و ایدئولوژیک دفاع کند. آن طالب سنی که قدرت و عصبیت لازم برای محدود کردن آزادی مذهبی دیگران را دارد نیز با اسلام سنتی بیگانه است و از مذهب تسنن فقط ظرفیت آن برای جنگیدن با دیگران را میشناسد. کل باور اسلامی در افغانستان گرفتار یک بحران معنایی عمیق است. آنچه امروز در بازار تعاملات مذهبی تشیع و تسنن میچلد، نسخهی سادهشده و معرفتزداییشده از این دو مذهب است. تشیع و تسنن ایدئولوژیک هویتی در افغانستان امروز سلاحی برای جنگ و ابزاری برای تقابل است. مردان و زنانی که از هردوی این نسخههای جهادی فراتر رفتهاند و معنای زندگی خود را در جاهای دیگر جستوجو میکنند، نه با محتسب خشونتگر و شیعهستیز طالب همراهاند و نه با قمهزنان خیابانیای که میخواهند کل ماهها محرم و کل سرزمینها کربلا باشند. اینان صدای خود را هم بلند نمیتوانند. آنچه در میدان مانده آن محتسب کلاشنیکف به دست است (که کلمهی خود را خوانده نمیتواند) با آن مرد سیاهپوش سربند به سری که تا زنجیر به فرق خود نزند احساس میکند چیزی در ایمانش میلنگد. رنجور مردمی هم در این میانه هستند که محکوم به زیستن در سایهی آیین بندگی و فرهنگ بردگی هستند- شاکی، بلادیده، حیران و خاموش.