close
Photo: VOA

چرا استقلال کافی نبود؟

درس‌هایی از تاریخ معاصر ما (قسمت هفتم و پایانی)

غفار صفا

تجربه‌ی افغانستان در فاصله‌ی ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱، تصویری گویا از پروژه‌ای است که در ظاهر با استقلال سیاسی و حاکمیت ملی آغاز شد، اما در بطن خود به‌شدت وابسته، ناپایدار، و فاقد ریشه‌های داخلی ماند. جمهوریتی که با پرچم استقلال ظاهر شد، در عرصه‌های نظامی، اقتصادی، فکری، سیاسی و حقوقی درگیر نوعی قیمومیت ساختاری بود. کمک‌های بین‌المللی به‌جای این‌که سکویی برای خودکفایی باشند، به گلخانه‌ای بدل شدند که موجودیت حکومت را مشروط به حمایت خارجی ساخت.

در حوزه‌ی اقتصاد، افغانستان به یک دولت رانتی بدل شد که درآمد آن عمدتا از بیرون می‌آمد و در درون، تولید مستقل و پایدار شکل نگرفت. نظام سیاسی، با وابستگی به تمویل، نظارت و حتا تعیین نتایج انتخابات از سوی بازیگران خارجی، اراده‌ی مستقل خود را از دست داد. جامعه‌ی مدنی و رسانه‌ها به‌جای این‌که زبان مردم باشند، زبان پروژه‌ها شدند. جنبش زنان به‌رغم دست‌آوردهای آماری، نتوانست در میان توده‌های زنانه ریشه بدواند. دانایی و آموزش به‌جای این‌که دانایی بومی و منتج از تجربه‌ی زیسته باشد، به دانایی ترجمه‌ای، غیرتولیدی و پر از فساد بدل شد.

از همه مهم‌تر، عدالت انتقالی -یعنی رسیدگی به خشونت‌های گذشته و بازسازی اعتماد ملی- به‌ کلی کنار گذاشته شد. جنگ‌سالاران، ناقضان حقوق بشر و عاملان خشونت، نه‌تنها مجازات نشدند بلکه در ساختار دولت ادغام شدند و به نهادهای نوپا شکل دادند. با حذف این حلقه‌ی بنیادی، نه حافظه‌ی جمعی ترمیم شد و نه مشروعیت نظام تثبیت.

مجموعه‌ای از عوامل مانند نبود طبقه‌ی متوسط مستقل، وابستگی شدید به نخبگان مهاجر و تکنوکرات‌های وارداتی، درماندگی آموخته‌شده‌ی جمعی، و بحران هویت در نسل جوان ساختاری پدید آورد که فاقد ستون‌های واقعی استقلال بود. این ساختار، در نبود نیروی اجتماعیِ متکی به خود، به محض خروج حمایت خارجی، فروپاشید.

در پایان، باید اذعان کرد که استقلال رسمی، اگر از درون تغذیه نشود، به توهمی شکننده بدل می‌شود. تجربه‌ی افغانستان نشان داد که:

  • بدون اقتصاد خودکفا، سیاست مستقل ممکن نیست؛
  • بدون آموزش بومی و سالم، دانایی به ابزار قدرت دیگران بدل می‌شود؛
  • بدون عدالت، گذشته به حال بازمی‌گردد و آینده را می‌بلعد؛
  • بدون نهادهای اجتماعی ریشه‌دار، مشارکت ملی رخ نمی‌دهد؛
  • و بدون رهایی از وابستگی ذهنی و روانی، آزادی سیاسی دوام نمی‌آورد.

تنها استقلال کافی نیست؛ استقلال واقعی زمانی شکل می‌گیرد که یک ملت با تکیه بر ظرفیت‌های خود، از گذشته عبور کند، بر ریشه‌های خود بایستد و آینده‌اش را با دستان خود بسازد.

استقلال بدون مشروعیت:

 حاکمیت منزوی و وابسته‌ی طالبان دور دوم

پس از خروج نیروهای خارجی در آگست ۲۰۲۱، طالبان بدون مقاومت گسترده و از طریق فروپاشی سریع نظام جمهوریت، بار دیگر بر افغانستان مسلط شدند. بسیاری این رویداد را نشانه‌ای از پایان سلطه‌ی بیگانگان و بازگشت به استقلال ملی دانستند. اما بررسی واقعیت‌های پس از قدرت‌گیری طالبان نشان می‌دهد که آنچه رخ داد، بیش از آن‌که نشانه‌ی استقلال باشد، آغاز یک انزوای سیاسی و مدیریتی بود.

طالبان کنترلی ویران از نظام پیشین را در اختیار گرفتند؛ حکومتی بدون نهادهای پایدار، منابع اقتصادی و مشروعیت اجتماعی. در بعد اقتصادی، آنان با نظام مالی فلج، وابستگی شدید به کمک‌های بشردوستانه، و نبود تولید داخلی روبه‌رو شدند. مسدودشدن ذخایر ارزی، توقف سرمایه‌گذاری‌ها و محدودیت‌های بانکی اقتصاد کشور را به پرتگاه فروپاشی کشانده است. طبق گزارش‌ها، ایالات متحده بین سال‌های ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۴ به‌طور میانگین ۴۰ میلیون دالر نقدی در هفته از طریق صندوق امانی سازمان ملل به افغانستان ارسال کرده است (۲۵). این پول با هدف کمک بشردوستانه وارد کشور می‌شد، اما بخش عمده‌ی آن به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم به‌دست طالبان می‌رسید. افزون بر این، سازمان ملل نیز در سال ۲۰۲۳ حدود ۳.۲ میلیارد دالر برای افغانستان درخواست کمک کرده بود که تنها ۱.۱ میلیارد آن تأمین شد (۲۶).

در سطح بین‌المللی طالبان منزوی‌ اند. به‌جز روسیه، هیچ کشور مهمی حکومت‌شان را به‌رسمیت نشناخته است و روابط خارجی‌شان از طریق واسطه‌هایی مانند قطر، چین و پاکستان پیش می‌رود. این نشانه‌ای آشکار از نبود استقلال واقعی در سیاست خارجی است. در داخل نیز طالبان به‌جای تکیه بر مشروعیت مردمی، به قدرت قهری و انحصاری متکی‌ اند؛ نه قانون اساسی، نه انتخابات، نه پارلمان و نه نهادهای مشورتی محلی وجود دارد. سرکوب رسانه‌ها، حذف زنان و اقلیت‌ها، و فضای امنیتی حاکم سکوتی اجباری را رقم زده است که بیشتر نشانه‌ی ترس است تا رضایت عمومی.

از جمله برجسته‌ترین نشانه‌های بحران مشروعیت، مهاجرت گسترده‌ی شهروندان افغانستان از زمان بازگشت طالبان است. طبق داده‌های بین‌المللی، تنها ایالات متحده از آگست ۲۰۲۱ تا جون ۲۰۲۴ بیش از  ۱۲۵ هزار شهروند افغانستان را پذیرفته است (۲۷). کانادا نیز بیش از ۵۵ هزار نفر را تحت برنامه‌های ویژه‌ اسکان داده است (۸۹). در اتحادیه اروپا، در سال ۲۰۲۳ حدود ۱۰۱ هزار درخواست پناهندگی از سوی شهروندان افغانستان ثبت شده است، با آن‌که پذیرش رسمی تنها در حد ۳۲۹ نفر در قالب برنامه‌های اسکان مجدد صورت گرفته است (۲۹). این آمارها نشان می‌دهند که مردم افغانستان با پای خود، به استقلال طالبان رأی منفی داده‌اند؛ نه با صندوق رأی بلکه با مهاجرت و فرار.

نخبگان، کارمندان، متخصصان و کنش‌گران مدنی کشور را ترک کرده‌اند. دانشگاهیان، داکتران، روزنامه‌نگاران و فعالان زن که ستون‌های جامعه مدنی در دوره‌ی جمهوریت بودند، امروز یا در تبعید به‌سر می‌برند یا در خفا. این خروج جمعی نه‌تنها ظرفیت نهادسازی را از بین برده بلکه حکومتی بدون ارتباط با نخبگان و جامعه را به ‌وجود آورده است. استقلال در چنین حکومتی، به‌جای آن‌که به خوداتکایی سیاسی و فرهنگی منجر شود، به تهی‌شدگی داخلی و فروپاشی مشروعیت منتهی شده است.

ساختار اقتصاد طالبان متکی بر کمک‌های خارجی، صادرات خام با کم‌ترین ارزش افزوده، و سیستم‌های غیررسمی چون حواله، پول‌ سیاه، و قاچاق است. در سطح سیاست خارجی، آنان هنوز نه دیپلماتیک شناخته می‌شوند، و نه قدرت گفت‌وگو و ابتکار عمل مستقل دارند. در واقع، آنچه به‌نام «استقلال» از سوی طالبان عرضه شده، بیشتر یک ادعای نمادین است تا استقلال واقعی.

حکومت طالبان واپسین پرده از تکرار الگوی تاریخی «استقلال بدون مشروعیت» است. اگر خروج نیروهای خارجی از افغانستان در آگست ۲۰۲۱ به معنای استقلال بود، نبود مشروعیت داخلی، تداوم وابستگی اقتصادی، و فرار نخبگان نشان داد که این استقلال، اسمی بیش نبود. افغانستان بار دیگر وارد چرخه‌ای شد که در آن، حاکمیت نه از مردم مشروعیت می‌گیرد، نه از جامعه‌ی جهانی رسمیت.

آنچه امروز بر افغانستان حاکم است، نظام منزوی، سرکوب‌گر و وابسته است که در آن مردم، تنها ابزار اداره ‌اند، نه شریک قدرت. فقدان مشارکت، نهادهای پاسخ‌گو، عدالت، و ظرفیت‌سازی اجتماعی، استقلال را به چیزی شبیه زندان درون‌مرزی بدل کرده است.

از رویای استقلال تا واقعیت وابستگی:

در جست‌وجوی راه سوم

این نتیجه‌گیری، حاصل بازخوانی تحلیلی تجربه‌ی تاریخی افغانستان در باب استقلال است؛ از دوران عبدالرحمان‌خان تا جمهوریت، و از فروپاشی آن تا امروزِ حکومت طالبان. تلاش شده تا فراز و فرود استقلال سیاسی، نظامی، اقتصادی و فکری کشور در یک چشم‌انداز تاریخی بررسی و چشم‌اندازی برای آینده ترسیم شود.

افغانستان، در طول بیش از یک قرن، بارها در ظاهر به استقلال سیاسی دست یافته، اما هرگز نتوانسته استقلال را به مفهوم واقعی و پایدار آن تحقق بخشد. از دوره‌ی عبدالرحمان‌خان که استقلال را با سرکوب درونی و سازش با قدرت‌های خارجی (بریتانیا و روسیه) حفظ کرد، تا دولت‌های پس از آن که در بهترین حالت، تنها استقلال اسمی داشتند و در بدترین حالت، مهره‌هایی در شطرنج سیاست منطقه‌ای و جهانی بودند، یک روند مستمر در تاریخ معاصر کشور دیده می‌شود: استقلال بدون خودکفایی، بدون مشارکت، و بدون عدالت به سلطه‌ای از نوع دیگر می‌انجامد.

در عصر امان‌الله، تلاش برای نوسازی و بازی با استعمار فرهنگی، بدون پایه‌ی مردمی و نهادی، به شکست انجامید. در زمان داوود، کودتا جای انتخابات را گرفت و وابستگی به بلوک شرق آغازگر فاز جدیدی از دخالت خارجی شد. سال‌های ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۲، نماد بارز از بین رفتن استقلال به‌دست ایدئولوژی و قدرت‌های بیگانه بود. مجاهدان و دوران جنگ‌های داخلی دهه‌ی ۷۰ خورشیدی، هرچند به‌نام استقلال از شوروی برخاستند، اما به اسارت کشورهای منطقه درآمدند. حکومت طالبان در دور اول، استقلال را به تعصب، انزوا و خشونت فروکاست، و جمهوریت پس از ۲۰۰۱، استقلال را به ویترینی از دموکراسی وابسته و اقتصاد رانتی بدل کرد. در نهایت، بازگشت طالبان، این بار نیز بدون مشروعیت مردمی، فقط بار دیگر ثابت کرد که استقلال بدون مردم، توهمی خطرناک است.

از مجموع این تجربه‌ها می‌توان چند درس مهم تاریخی گرفت:

۱. استقلال بدون عدالت اجتماعی و مشارکت اقوام، به انحصار و سرکوب می‌انجامد. هر زمان که بخشی از جامعه حذف شده، نه‌تنها انسجام ملی خدشه‌دار شده بلکه راه برای مداخله‌ی خارجی و بی‌ثباتی باز مانده است.

۲. استقلال پایدار بر پایه‌ی نهادهای بومی و پاسخ‌گو شکل می‌گیرد، نه با پروژه‌های خارجی. در هر دوره‌ای که دولت به‌جای مردم، به کمک‌های خارجی متکی شده، با فروپاشی آن کمک‌ها، خود نیز از درون فروریخته است.

۳. اقتصاد وابسته، حتا اگر رشد ظاهری داشته باشد، استقلال را تهدید می‌کند. افغانستان همواره با ساختار رانتی و غیرمولد، به‌جای سرمایه‌گذاری در کشاورزی، صنایع و منابع انسانی، وابسته به واردات، کمک‌ها و فساد مانده است.

۴. نخبگان بدون پیوند با مردم، حامل استقلال نیستند. اگر نخبگان سیاسی، فرهنگی و فنی در شهرها محصور بمانند، و زبان مردم روستاها را نفهمند، نه اصلاحی به ثمر می‌رسد، نه استقلالی شکل می‌گیرد.

۵. هویت ملی زمانی تقویت می‌شود که عدالت، آموزش، و آگاهی در همه‌ی سطوح جامعه گسترده شود. در غیر آن، جامعه به‌جای انسجام، به‌سوی شکاف، افراط‌گرایی، و مهاجرت سوق داده می‌شود.

چشم‌انداز آینده: راهی از درون، نه از بیرون

اگر افغانستان بخواهد از چرخه‌ی «استقلال وابسته» به‌سوی استقلال پایدار گذر کند، مسیر آن از دل مردم و از پایین به بالا خواهد گذشت؛ نه از توافقات در کنفرانس‌های خارجی و مداخلات تاکتیکی منطقه‌ای.

  • استقلال آینده، نیازمند نهادهای آموزشی، مدنی و اقتصادی خوداتکا است.
  • نیازمند بازتعریف رابطه‌ی دولت و مردم، اقوام و قدرت، و دین و سیاست است.
  • و بیش از همه، نیازمند نسلی است که نه‌تنها از گذشته عبرت گیرد بلکه جرأت ساختن بدیلی را داشته باشد.

در جهان امروز، استقلال به‌ معنای انزوا نیست بلکه توان زیستن با دیگران، بدون فروختن خود به دیگران است.

در عصر جهانی‌شدن که ملت‌ها ناگزیر در حال همبسته و هم‌وابسته شدن‌اند، استقلال بیشتر به معنای مدیریت آگاهانه‌ی تعامل با دیگران است، نه جدایی کامل از آن‌ها.

این یعنی شناخت منافع ملی، مرزبندی هوشمندانه، و توان گفت‌وگو با جهان از موضعی متکی بر درک از خویش.

تا زمانی که استقلال افغانستان تنها به شکل پرچم و جغرافیا باقی بماند، و نه در ذهن، ساختار و قلب مردم، این واژه همچنان زخمی، ناتمام و سرگردان خواهد ماند.

و شاید، اکنون بیش از هر زمان دیگر، معنای عمیق کاریکاتور شیرعلی‌خان را دریابیم:

«از دوستانم نجاتم دهید»- نه‌تنها یک فریاد تاریخی، بل دعوتی است برای بازاندیشی در باب استقلال، تعامل، و ساختن راهی از خویش.

رویکردها:

  1. Anthony Giddens, The Consequences of Modernity (Stanford, CA: Stanford University Press, 1990), 64.
  2. R. D. Kaplan, The Revenge of Geography: What the Map Tells Us About Coming Conflicts and the Battle Against Fate, Random House, 2012237–۲۴۰.

۳. (۳) ۳. عبدالرحمن‌خان، تاج‌التواریخ، میزان ۱۳۷۵، مرکز نشراتی میوند، ص، ۴۵۹

۴. همانجا، ص ۴۶۰.

۵. همانجا، ص ۴۶۲.

۶. از مجموعه اسناد دولت امانی، وزارت عدلیه، کابل، ۱۳۰۳

۷. Vartan Gregorian, The Emergence of Modern Afghanistan: Politics of Reform and Modernization, 1880–۱۹۴۶ (Stanford: Stanford University Press, 1969), 180–۱۸۱.

۸. India Office Records, IOR/L/PS/20/145, British Library, London (Telegram from Amir Amanullah to British Government, August 1919).

۹. وارتان گریگوریان، ظهور افغانستان نوین، ترجمه فارسی: تهران ۱۳۸۸، ص ۴۸۵.

۱۰. محمدآصف آهنگ، تاریخ افغانستان؛ یادداشت‌ها و برداشت‌ها، ص. ۴۲۰

۱۱. میرمحمدصدیق، فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ج ۲، ص. ۳۲

۱۲. همانجا، ص ۵۷.۱۳.

۱۳. Rubin, B. R. (2002). The Fragmentation of Afghanistan. Yale University Press.

۱۴. Urban, M. (1990). War in Afghanistan. Palgrave Macmillan.

۱۵. PBS Frontline, Interview with Benon Sevan, 2002

۱۶. Wilson Center Digital Archive: Letter to Gorbachev, 1988

۱۷.(Roy, Olivier. The Failure of Political Islam. Translated by Carol Volk, Harvard University Press, 1994. p. 5

۱۸. Darmesteter, James. Chants populaires des Afghans. Paris: Imprimerie Nationale, 1888. Introduction

۱۹. SIGAR Quarterly Report, July 2021

۲۰. Giustozzi, 2010

۲۱. گزارش‌های ۲۰۱۸و ۲۰۲۱، سیگار.

۲۲. World Bank, 2019

۲۳. Macrotrends: Youth Unemployment in Afghanistan

۲۴. WFP: Afghanistan Food Security Updates, 2021

۲۵. U.S. SIGAR, 2023

۲۶. OCHA, 2024

۲۷. U.S. Department of State, 2024.

۲۸. IRCC, 2024.

۲۹.IRC, 2023.

پایان

از اطلاعات روز حمایت کنید

در افغانستان، جایی‌ که آزادی‌ها سرکوب شده‌اند، اطلاعات روز به ایستادگی ادامه می‌دهد. ما مستقل هستیم و تنها برای مردم می‌نویسیم.مأموریت ما افشای فساد، بازتاب صدای سرکوب‌شدگان و تلاش برای آینده‌ای برابر و آزاد است.
حمایت شما ادامه این راه را ممکن می‌سازد. حتی کمک کوچک یا همرسانی این پیام، گامی در دفاع از حقیقت و آزادی است.در کنار حقیقت بایستید. از اطلاعات روز حمایت کنید.

Donate QR Code

برای حمایت سریع و راحت با گوشی همراه خود، کافی است این کد را اسکن کنید.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *