close
U.S. National Archives and Records Administration / IAEA Imagebank / Flickr

چشم‌درچشم تاریخ

بازخوانی دو فاجعه‌ی بزرگ قرن بیستم؛ از هیروشیما تا چرنوبیل

فهیم صادقی

در آخرین روزهای جنگ جهانی اول، به‌تاریخ ۲۶ جولای ۱۹۴۵ رهبران امریکا، شوروی و بریتانیا با صدور اعلامیه‌ی مشترک «اعلامیه پوتسدام»، از جاپان خواستند تا «بدون قیدوشرط» تسلیم شده و به‌طور رسمی به جنگ پایان دهد؛ در غیر آن با «نابودی سریع و کامل» مواجه خواهد بود. آلمان سه ماه قبل از آن در اپریل همان سال تسلیم شده بود. جاپان به این اعلامیه‌ی مشترک اعتنایی نکرد و نشان داد که قصد تسلیم شدن را ندارد. امریکا که به‌تازگی به اسلحه‌ی جدید کشتار جمعی (بمب اتم) دست یافته بود، به‌دنبال تثبیت هژمونی و نمایش قدرت نظامی‌اش بود. بنابراین، با نادیده گرفته شدن اعلامیه پوتسدام توسط جاپان، هری ترومن، رییس‌جمهور وقت امریکا دستور استفاده از بمب اتمی بر شهرهای هیروشیما و ناکاساکی را صادر کرد. در صبح  6 آگست ۱۹۴۵، ساعت ۸ و ۱۵ دقیقه، برای نخستین‌بار در تاریخ بشر هواپیمای بی-۲۹ امریکایی بمب هسته‌ای را بر فراز آسمان هیروشیما در ارتفاع نزدیک به ۶۰۰ متر منفجر کرد و در چشم به‌هم‌زدنی حدود ۱۰۰ هزار نفر را کشت و هیروشیما را به شهر ویران و سوخته مبدل کرد. حمله‌ی اتمی امریکا به هیروشیما و ناکاساکی و انفجار پایگاه اتمی چرنوبیل در سال ۱۹۸۶ به‌عنوان دو فاجعه‌ی بزرگ بشری قرن بیستم شناخته می‌شوند که از بعضی نگاه‌ها شباهت‌هایی با هم دارند.

امروز که ۸۰ سال از فاجعه حمله‌ی اتمی امریکا به هیروشیما و ناکاساکی و ۳۹ سال از انفجار نیروگاه اتمی چرنوبیل می‌گذرد، جهان همچنان چندان ثبات ندارد و بخش‌هایی از آن دچار التهاب و آشفتگی شدید است. تهاجم نظامی روسیه به اوکراین و ناامن‌سازی مرزهای اروپا، بلندپروازی‌های کره شمالی، تلاش ایران برای دستیابی به بمب هسته‌ای و رابطه‌ی تنش آلود چین و تایوان؛ مسائلی هستند که می‌توانند سرآغاز فتنه‌ی بزرگ دیگر در عصر ما گردند. هرچند به‌طور قطعی نمی‌توان گفت که جهان آبستن رویدادهای تازه می‌باشد، اما تاریخ نشان داده که گاهی اتفاقات و دگرگونی‌های بزرگ به‌گونه‌ی غیرقابل پیش‌بینی رخ داده است.

یادآوری این فجایع بشری که از سویی نتیجه‌ی پیشرفت صنعت و تکنولوژی و بی‌توجهی علمی و مدیریتی بودند و از سویی نیز نتیجه‌ی خودخواهی‌ آدم‌ها، از آن جهت ضروری است که نسل امروز و فردا از ابعاد وسیع این فجایع و پی‌آمدهای آن که تا سال‌ها مردم و محیط پیرامون آن را متأثر ساختند، آگاه شده و برای یک جهان صلح‌آمیز و با ثبات تلاش کنند. از طرف دیگر، در زمانه‌ای که علم و تکنولوژی به سرعت در حال پیشرفت است، یادآوری از این فجایع می‌تواند هشداری باشد و استفاده‌ی مسئولانه از تکنولوژی، علم و صنعت را به ما گوش‌زد کند. در این نوشته تلاش می‌شود به گوشه‌های پنهان، خوفناک و تکان‌دهنده‌‌ای این حوادث که آمارهای رسمی و دولتی از آن چشم‌پوشی می‌کنند، پرداخته شود.

این مقاله براساس کتاب‌های «Hiroshima» از جان هرسی، خبرنگار امریکایی و «La supplication – Chernobyl, chronique du monde après l’apocalypse» از سویتلانا الکسویچ، نویسنده‌ی بیلاروسی (برنده جایزه‌ی نوبل ادبیات ۲۰۱۵) نوشته شده است. این کتاب‌ها در فارسی نیز با عنوان‌های «هیروشیما» و «نیایش چرنوبیل/صداهایی از چرنوبیل» ترجمه شده‌اند. هر دو کتاب رنج کسانی را بازگو کرده که دو انفجار بزرگ را زندگی نموده و شاهد رنج و مرگ انسان‌های بسیار بوده‌اند. جان هرسی یک سال بعد از حمله‌ی اتمی، به هیروشیما رفته و با شش نفر از بازماندگان فاجعه که لحظه‌ی انفجار و روزهای بعد از آن را زیسته و از مرگ آنی نجات یافته‌اند، مصاحبه کرده  و گزارش بلندی را در چند بخش برای هفته‌نامه نیویورکر نوشته است. سپس این گزارش‌ها در کتابی با عنوان «هیروشیما» نشر شده است. «صداهایی از چرنوبیل» به سبک «تابوت‌های رویین»، کتاب دیگری از سویتلانا الکسویچ، که مخاطبان افغانستانی با آن آشنا می‌باشند، نوشته شده است. در این کتاب الکسویچ، زندگی قربانیان و بازماندگان فاجعه‌ی چرنوبیل را از زبان خودشان روایت کرده است. او با نزدیک به چهل نفر از بازماندگان و اعضای خانواده‌های قربانیان، مانند مأموران آتش‌نشانی، مهندسان، کارگرانی که برای خاموش کردن آتش و تخلیه شهرک چرنوبیل و روستاهای اطراف آن گماشته شده بودند، مصاحبه نموده و آن را بدون دخالت (تحلیل و بیان اضافی)، نگاشته است.

شهر سوخته

در جریان جنگ جهانی دوم تا قبل از حمله‌ی اتمی، برخلاف دیگر شهرهای جاپان، هیروشیما کم‌تر مورد بمباران هواپیماهای امریکایی قرار گرفته بود. تا آن زمان فقط گاهی هواپیماهای امریکایی بر فراز آسمان هیروشیما پدیدار می‌شدند و قسمت‌هایی از شهر را به‌صورت پراکنده بمباران می‌کردند. هربار که بمب‌افکن‌های امریکایی اقدام به حمله می‌کردند، به شهروندان از طریق رادیو اطلاع داده می‌شد تا برای محافظت از جان‌شان در پناهگاه‌های مخصوصی که در نظر گرفته شده بودند، جای بگیرند و هم‌زمان با آن زنگ خطر نیز به صدا در می‌آمد.

در صبح ۶ آگست ۱۹۴۵، سیستم رادار هیروشیما تعداد کم هواپیما را ثبت کرده بود و فقط یک هواپیمای بی-۲۹ امریکایی بر فضای منطقه شناسایی شده بود. گمان می‌رفت که هیروشیما یک روز عادی را در پیش داشته باشد، به همان خاطر زنگ خطر پس از مدتی خاموش شد و مردم مثل یک روز معمولی بر سر زندگی و کارشان برگشتند. در آغازین لحظه‌های روز، حوالی هشت و پانزده دقیقه صبح، هنگامی که شهروندان هیروشیما در خانه، خیابان، بازار و محل کارشان سرگرم کار و زندگی روزمره‌ بودند، آذرخشی سفید، پرقدرت و بی‌سابقه، چون صاعقه‌ای بر شهر درخشید و همه چیز از آدم تا ساختمان‌ها و اشیاء را به سختی تکان داد. در چشم‌به‌هم‌زدنی ساختمان‌ها فرو ریختند، درختان و گیاهان نزدیک به مرکز انفجار ذوب شدند و درخت‌هایی که دورتر بودند سوختند و زغال شدند. اشیاء آتش گرفتند، پرندگان از هوا به زمین افتیدند و در آن واحد نزدیک به صد هزار نفر کشته شدند.

قدرت تشعشع انفجار به اندازه‌ای بود که سایه‌های درختان بر زمین نقاشی شده بود و در قسمت‌های از شهر که دیوار برجا مانده بود نقش آدم‌ها چون نشانه‌هایی بر نوار فیلم عکاسی ثبت شده بود. این نشانه‌ها به‌خاطری به‌وجود آمده بودند که شاخه‌ی درختان و تن آدم‌ها در معرض پرتو انفجار قرار گرفته بودند و نور کم‌تری بر سایه‌ها نسبت به جاهایی که در معرض مستقیم اشعه بودند، تابیده بود. درجه‌ی حرارت آزادشده پس از انفجار به حدی بود که اشیای قابل سوختنِ نزدیک به انفجار ذوب و یا تبخیر شد و دورترهایش شروع به سوختن کرد. بخش زیاد ساختمان‌های هیروشیما از چوب ساخته شده بود و این باعث شد دامنه‌ی آتش‌سوزی هر لحظه گسترش یافته و سرتاسر شهر را فرا بگیرد.

هزاران نفر در زیر آوارها و خانه‌هایی که در آتش می‌سوختند گیر مانده بودند و هزاران نفر دیگر که هنوز جانی در بدن داشتند فریاد سر می‌دادند و با صورت‌هایی از ریخت‌افتاده، بدن‌های سوخته و خون‌آلود و لباس‌هایی از بدن‌ریخته به‌سوی شفاخانه‌های شهر روان بودند. شفاخانه‌ها نیز چون دیگر ساختمان‌های شهر در امان نمانده بودند و اکثریت داکتران و پرستاران و کارمندان آن مثل شهروندان  دیگر یا در جا مرده بودند و یا زخم‌های‌شان به حدی جدی بودند که نمی‌توانستند به زخمیان کمک کنند. هزاران نفر خود را به نزدیکی شفاخانه‌ها رسانده بودند و در میان حویلی، راهرو، کوچه‌ها و اطراف شفاخانه از شدت سوختگی و دیگر آثار، چون شکستگی و زخم‌های ناشی از برخورد اشیاء به خود می‌پیچیدند و التماس می‌کردند که به آنان رسیدگی شود. بخش بزرگ دیوارها و سقف شفاخانه‌ها نیز فروریخته بودند. کف ساختمان از گج، گردوخاک، دلمه‌های خون و استفراغ پرشده بود. آدم‌ها در دسته‌های صد نفری می‌مردند اما هیچ‌کسی نبود که جنازه‌ها را جابه‌جا کند.

در یک جبهه‌ی توپ دفاع ضدهوایی که خدمه‌های آن هنگام انفجار رو به آسمان داشتند، تمام صورت شان سوخته بود، مایع چشم‌های‌شان ذوب شده و روی صورت شان ریخته بود و دهان‌شان به حفره‌ای از زخم و چرک مبدل شده بود. سوختگی‌های ناشی از اشعه‌ی رادیو اکتیف ابتدا زرد بودند، بعد سرخ می‌شدند، می‌آماسیدند و سپس پوست از گوشت جدا می‌شد. سرانجام با گذشت زمان، در مدت کوتاهی زخم‌ها را چرک می‌زدند و بوی‌ناک می‌شدند. علاوه بر آن، این افراد دچار تهوع و اسهال می‌شدند، قی می‌کردند و در عین حال تشنگی شدیدی برای‌شان دست می‌داد، به‌طوری‌ که بیمارانی که آخرین نفس‌های‌شان را می‌کشیدند نیز صدای «آب آب» سر می‌دادند.

دامنه فاجعه‌ی انسانی و ویرانی ناشی از انفجار بسیار وسیع بود. آمارهای پس از انفجار که درستی آن جای تردید بود نشان می‌داد که ۷۸ هزار و ۱۵۰ نفر کشته، ۱۳ هزار و ۹۸۳ نفر مفقود و ۳۷ هزار و ۴۲۵ نفر دیگر زخمی شده بودند. اما ماجرا در این‌جا تمام نشده بود بلکه تا ماه‌ها جنازه‌ها را از زیر آوار می‌کشیدند و به همین دلیل آمارگیران به این باور اند که دست‌کم صد هزار نفر در آن انفجار کشته شدند.

فشاری که در پی انفجار به‌وجود آمد بین ۵.۷ تا ۸.۶ تُن در هر متر مربع بود. به همین دلیل تقریبا همه‌ی ساختمان‌های شهر فروریختند و یا به حدی ویران شدند که قابل مرمت نبودند. ساختمان‌ها نه‌تنها فروریختند که اکثریت شان در آتش انفجار سوختند و آن‌هایی که دورتر از انفجار بودند در اثر گسترش آتش ناشی از ساختمان‌های چوبی به کام آتش رفتند. سنگ قبرهای گورستانی که از جنس «سنگ طلق نسوز» بودند و درجه‌ی ذوب آن ۹۰۰ درجه‌ی سانتی‌گراد می‌باشد، در فاصله‌ی ۳۴۷ متری مرکز انفجار، سوختند و به گدازه مبدل شدند.

این‌ها گوشه‌هایی از حجم و وسعت فاجعه‌ی هیروشیما بود که به‌دست انسان رقم زده شد و جهان را وارد عصر تازه‌ای از زورآزمایی و قدرت‌نمایی کرد. پس از آن قدرت‌های بزرگ جهان تلاش کردند تا به این اسلحه‌ی بزرگ کشتار جمعی دست‌یابند و به‌گفته‌ی خودشان، از آن به‌عنوان یک قدرت بازدارنده برای دفاع از تمامیت ارضی، حفظ منافع ملی و دیگر اهداف صلح‌آمیز استفاده کنند. اینک دست‌کم نُه کشور جهان به این اسلحه دست یافته و کشورهای مثل ایران و همین چند سال پیش «لیبیا»ی قذافی در تلاش دستیابی به آن بودند/هستند.

مرگ خاموش

چهل سال بعد از حمله‌ی اتمی امریکا به جاپان، جهان شاهد فاجعه‌ی انسانی دیگری بود که در پی یک اشتباه مدیریتی و محاسباتی کارمندان نیروگاه اتمی چرنوبیل، تحت مدیریت حکومت شوروی وقت، رخ داد. انفجار نیروگاه اتمی چرنوبیل در پی یک آزمایش ایمنی ناموفق روی راکتور شماره ۴ رخ داد. هدف آزمایش این بود که بررسی شود آیا در صورت قطع برق بیرونی، چرخشِ رو به توقفِ توربین می‌تواند چند ده ثانیه برق لازم برای پمپ‌های خنک‌کننده را فراهم کند تا جنراتورهای دیزلی اضطراری به کار افتاده و از داغ ‌شدن راکتور جلوگیری شود.

به‌تاریخ ۲۶ اپریل ۱۹۸۶، ساعت ۱ و ۲۳ دقیقه‌ی بامداد در نتیجه‌ی این آزمایش ناموفق، انفجارهایی در راکتور شماره ۴ رخ داد. در ابتدا کارمندان فکر می‌کردند انفجار در مخزن آب و بخار و یا لوله‌ها رخ داده و منجر به آتش‌سوزی شده است. به همین خاطر تعدادی از کارمندان برای بررسی محل انفجار و سپس مأموران آتش‌نشانی، بدون داشتن لباس‌های ایمنی که در مقابل اشعه‌ی رادیو اکتیف آنان را محافظت کنند، برای خاموش کردن آتش وارد عمل شدند. مردم شهر پریپیات که در سه کیلومتری نیروگاه قرار داشتند و اساسا برای کارمندان نیروگاه ساخته شده بود، شعله‌های دود و آتش و ستون نور سبزرنگ و نمایشی را دیدند که از نیروگاه به آسمان بلند می‌شد. همه فکر می‌کردند یک آتش‌سوزی عادی است و تعداد زیادی از باشندگان پریپیات برای تماشای شعله‌ی آتش و دود بر روی پلی رفتند که امروز به‌نام «پل مرگ» معروف است. دولت شوروی سابق نیز در دو روز اول از همگانی کردن خبر انفجار چرنوبیل خودداری کرد تا این‌که به‌تاریخ ۲۸ اپریل دستگاه سنجش در نیروگاه فورسمارک سویدن، سطح تابش غیرعادی مواد رادیواکتیف را تشخیص داد و از آن‌جایی که باد از شرق می‌وزید، فهمیدند که منشأ آلودگی شوروی است. پس از آن بود که شوروی انفجار چرنوبیل را همگانی کرد و این خبر به سرعت عالم‌گیر شد.

مسئولان و کارمندان نیروگاه زمانی مطمئن شدند که هسته منفجر شده و رادیواکتیف آزاد شده است که تکه‌هایی از گرافیت را در بیرون نیروگاه مشاهده کردند. زیرا هسته‌ی نیروگاه اتمی چرنوبیل از گرافیت ساخته شده بود و پیدا شدن تکه‌هایی از آن در بیرون نیروگاه خبر از انفجار هسته و آزاد شدن مواد رادیواکتیف به پیمانه‌ی زیاد می‌داد. اما با وجود آن در تخلیه باشندگان شهر پریپیات و روستاهای اطراف آن تعلل شد به‌طوری که تا ۳۶ ساعت بعد از انفجار هنوز هم پریپیات تخلیه نشده بود. دستور رسمی تخلیه در ۲۷ اپریل صادر شد و همان روز ۴۹ هزار نفر باشندگان پریپیات را تخلیه کردند اما تخلیه دیگر شهرها و روستاهای نزدیک به نیروگاه در روزهای باقی‌مانده اپریل تا اوایل ماه می جریان داشت. تلفات فوری انسانی ناشی از انفجار راکتور شماره ۴ نیروگاه چرنوبیل مانند حمله‌ی اتمی هیروشیما نبود. براساس آمار موجود، دو نفر از کارمندان نیروگاه هنگام انفجار به‌دلیل قرار گرفتن در معرض تابش مواد رادیواکتیف جان خود را از دست دادند و همین‌طور ۲۸ مأموران آتش‌نشانی که فکر می‌کردند آتش‌سوزی معمولی است و بدون وسایل ایمنی کافی برای خاموش کردن آن وارد عمل شده بودند، در اثر دریافت بیش از حد پرتو رادیواکتیف ظرف دو تا سه هفته جان‌شان را از دست دادند. اما به تعقیب آن هزاران نفر از کسانی که در شهرها و روستاهای نزدیک به نیروگاه چرنوبیل زندگی می‌کردند، کارگرانی که پس از آن برای خاموش کردن آتش گمارده شده بودند، مأموران تخلیه و همچنان مهندسان و کارمندان نیروگاه؛ به‌دلیل قرار گرفتن در معرض پرتو، دچار مرگ زودرس شدند و در اثر سرطان تیرویید، سرطان خون و دیگر سرطان‌ها مردند.

مواد رادیواکتیف آزادشده ناشی از انفجار نیروگاه چرنوبیل چهارصد برابر بیشتر از مواد رادیواکتیف در انفجار هیروشیما بود. به همان‌خاطر در ظرف دو هفته مواد رادیواکتیف آزادشده از نیروگاه، به کشورهای اروپایی تا امریکا، کانادا، کشورهای خاور میانه و چین نشأت کرد و تبدیل به یک مشکل جهانی شد. اما بیشترین آسیب را روستاها و شهرهای بیلاروس که از هرجای دیگر بیشتر در معرض پرتوهای رادیواکتیف قرار داشتند، متحمل شدند. با آن‌که پس از انفجار، ۴۸۵ روستای نزدیک به نیروگاه به‌طور کامل تخلیه شدند، تا سال ۱۹۹۶ یک نفر از هر پنج نفر شهروند بیلاروس (نزدیک به ۲.۱ میلیون جمعیت کشور) در مناطقی آلوده به مواد رادیواکتیف زندگی می‌کردند. شهر پریپیات و روستاهای اطراف آن نه‌تنها باشندگان‌شان تخیله شدند بلکه هفته‌ها طول کشید تا حیوانات خانگی و حیوانات دیگر را که در آن شهرها، روستاها و جنگل‌های اطراف نیروگاه وجود داشتند، بکشند تا موارد رادیواکتیف را به جاهای دیگر منتقل نکنند. امروز شهر پریپیات، چرنوبیل و روستاهای اطراف آن همچنان غیرقابل سکونت است و به نظر کارشناسان، زندگی و سکونت دائمی تا فاصله‌ی ۳۰ کیلومتری محل انفجار تا قرن‌ها غیرممکن خواهد بود.

هشتاد سال از بمباران اتمی جاپان و چهاردهه از فاجعه‌ی چرنوبیل گذشته است، اما جهان هنوز از یادآوری آن روزها و پی‌آمدهای‌شان می‌گریزد. قدرت‌های بزرگ همچنان در رقابت برای نفوذ و برتری ‌اند؛ بودجه‌های نظامی افزایش یافته و جریان‌های ملی‌گرای افراطی در حال رشد است. هم‌زمان، صف‌بندی‌های تازه و نظمی نوین در عرصه‌ی بین‌المللی در حال شکل‌گیری است؛ نظمی که خالی از خطر و رقابت نخواهد بود. ابزارهای بازدارندگی مانند دیپلماسی و سازمان‌های بین‌المللی می‌توانند تنش‌ها را کاهش دهند، اما وقتی این نهادها به سود منافع برخی کشورها عمل کنند، مشروعیت و توانایی‌شان زیر سؤال می‌رود. سرنوشت آینده دنیا به این بستگی دارد که آیا جامعه‌ی جهانی می‌تواند از تجربه‌های تلخ گذشته درس بگیرد یا نه.

از اطلاعات روز حمایت کنید

در افغانستان، جایی‌ که آزادی‌ها سرکوب شده‌اند، اطلاعات روز به ایستادگی ادامه می‌دهد. ما مستقل هستیم و تنها برای مردم می‌نویسیم.مأموریت ما افشای فساد، بازتاب صدای سرکوب‌شدگان و تلاش برای آینده‌ای برابر و آزاد است.
حمایت شما ادامه این راه را ممکن می‌سازد. حتی کمک کوچک یا همرسانی این پیام، گامی در دفاع از حقیقت و آزادی است.در کنار حقیقت بایستید. از اطلاعات روز حمایت کنید.

Donate QR Code

برای حمایت سریع و راحت با گوشی همراه خود، کافی است این کد را اسکن کنید.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *