close
Photo: Mehr

حاشیه‌ای بزرگ‌تر از ترور اسماعیل هنیه

یادداشت روز

ترور اسماعیل هنیه، یکی از رهبران حماس، در تهران وجوه شکافتنی متعدد دارد. یکی از جنبه‌های بسیار تامل‌انگیز این قضیه این است که چرا افراد مهمی که در پایتخت ایران تحت حفاظت دولت ایران هستند، در واقع این حفاظت را ندارند. این پرسش مخصوصا به این دلیل مهم است که حالا معلوم شده اسماعیل هنیه توسط مواد منفجره‌ی جاسازی‌شده در اتاق محل سکونتش کشته شده است. براساس گزارش‌های چند رسانه‌ی معتبر، این مواد منفجره هفته‌ها قبل از تاریخ کشته‌شدن هنیه در اتاق او جاسازی‌شده بوده است.

چرا رقیب یا خصم می‌تواند بمبی را به پایتخت کشور شما بفرستد و آن را در یکی از میهمان‌خانه‌های شدیدا محافظت‌شده‌ی شما بکارد؟

یک پاسخ به این سوال این است که وقتی سازمان اطلاعات یک کشور متخاصم خیلی قوی باشد، می‌تواند با دور زدن تمام تدابیر امنیتی این کار را بکند. اما این پاسخ نهایی نیست. برای این که هیچ کشور خارجی نمی‌تواند بدون ضعف یا همکاری نیروهای داخلی مملکت شما چنین عملیات پیچیده‌ای را اجرا کند.

ضعف داخلی

برای مدتی بسیار طولانی، نزدیک به یک قرن، در کشورهای اسلامی (و کشورهای جهان سومی دیگر) مُد این بود که همه‌ی ناتوانی‌های خود را به استعمار نسبت بدهند. می‌گفتند کار انگلیس است، کار فرانسه است، کار پرتگال و بلژیک و هالند فلان و بهمان کشور غربی است. هر بلایی که سر ما می‌آید حاصل شیطنت چشم‌آبی‌های زردموست. این باوری فراگیر در میان مسلمانان و جهان سومی‌ها بود. مردمان این ممالک هم همین برداشت را پذیرفته بودند. به همین خاطر، اکثر مبارزات ضداستعماری کامیاب بودند. یک نیروی استعمارگر چه کار می‌تواند بکند وقتی که روشنفکر و کارگر و دهقان و ملا و دولتمرد و پیر و جوان یک مملکت مستعمره بگویند تو مسئول بدبختی‌های مایی و باید بروی. وقتی استعمارگران رفتند، حال بسیاری از این کشورها (که یا واقعا مستعمره بودند و یا تصور می‌کردند استعمار ذلیل‌شان کرده) خوب نشد. روشنفکران و روحانیان این ممالک توضیح دیگری یافتند. این بار گفتند که استعمار کلاسیک رفته، اما «استعمار نوین» همچنان سر جای خود است. مدت دیگری با استعمار نوین جنگیدند. باز حال‌شان خوب نشد. این بود که کم‌کم نگاه بعضی از اندیشه‌وران به داخل برگشت و این گمان قوت گرفت: نکند ما کدام مشکل داخلی داریم که (با استعمار و بی استعمار) ما را ناتوان نگه می‌دارد.

این انتباه، توجه شهروندان این ممالک را به چالش‌های داخلی، از جمله در شیوه‌ی حکومت‌داری، برگرداند. هرچند، در این دوره‌ی جدید از نگاه به «استعمار» کشورهای غربی کاملا تبرئه نشدند، شهروندان ممالک اسلامی و جهان سومی برای حکومت‌های داخلی خود نیز سهمی در بدبختی خود قایل شدند. آیا نظام‌های سیاسی این کشورهای مسلمان و جهان سومی فورا دست‌های خود را بلند کردند و گفتند بلی، ما نیز مقصر‌ایم؟ پاسخ منفی است. این همان پاسخ منفی‌ای است که حکومتی به نام جمهوری اسلامی ایران نیز در بیش از چهار دهه‌ی گذشته به شهروندان ایرانی داده است. آیت‌الله خامنه‌ای هر روز بر توطئه‌ی «دشمن» تاکید می‌کند. اما هرگز نمی‌پذیرد که ضعف حکومت او به فلسفه‌ی سیاسی و شیوه‌ی حکومت‌داری او و همراهانش نیز ربطی دارد. او هرگز نمی‌پذیرد که وقتی حکومتش هزاران تن از نیروهای انتظامی و مغزهای استخباراتی خود را مصروف پیگرد مخالفان سیاسی و کنترل حجاب و سرکوب اعتراضات مدنی می‌کند، در یک جای مهم‌تر خالیگاه و رخنه ایجاد می‌شود.

همکاری داخلی

چرا یک شهروند ایرانی با یک رقیب خطرناک بیرونی همکاری می‌کند؟ چرا پدیده‌ای که مقامات جمهوری اسلامی ایران «نفوذی» و «نوکر بیگانه» می‌خوانندش، از درون ایران علیه حکومت خود و به نفع یک حکومت خارجی عمل می‌کند؟ یک پاسخ این است که آدم خاین و خودفروخته در هر مملکتی پیدا می‌شود. اما پاسخ درست‌ترش این است که حکومت‌های استبدادی شهروندان مملکت خود را چندان آزار می‌دهند و آن‌قدر زیر فشار می‌گذارند که بعضی از این شهروندان حتا به قیمت همکاری با بیگانگان نیز حاضراند به حکومت خود ضربه بزنند. منطق وضعیت برای این شهروندان بلادیده و سرکوب‌شده این می‌شود: هرکس، از هرجا، که زخمی بر پیکر این حکومت بزند، دستش خوش. این گونه است که وقتی بمب یک حکومت خارجی به درون ساختارهای امنیتی یک حکومت استبدادی وارد می‌شود و زخمی بر تن آن حکومت و آبرویش می‌زند، ناراضیان جان‌به‌لب‌رسیده تلخکام و خوشحال می‌شوند. تلخکام برای این که می‌بینند وطن‌شان چه‌قدر آسیب‌پذیر و ضعیف شده و خوشحال برای این که می‌بینند حاکمان‌شان سرافگنده شده‌اند.

هیچ بمب خارجی برای یک مملکت استبدادزده آرامش و خوشبختی نمی‌آورد. هیچ سعادتی از تجاوز دیگران بر وطن آدم حاصل نمی‌شود. اما زورگویی حاکمان مستبد یک کشور شهروندان آن کشور را از دیدن همین نکته هم ناتوان می‌سازد. در کارخانه‌ی کینه‌پروری همه ناتوان می‌شوند و همه با هم آسیب‌ می‌بینند. حکومت‌های استبدادی عاملان اصلی این کینه‌پروری هستند.