close

مهارت بقا؛ طالبان چگونه بر افغانستان حکومت می‌کنند؟

مانی مشکین‌قلم

Photo: @MoDAfghanistan2

در روایت عمومی، طالبان «جاهلان قبیله‌ای» تصور می‌شوند؛ گروهی بدوی، سنت‌گرا و بی‌سواد که از دل پشتونیسم قبیله‌ای و اسلام‌گرایی افراطی بیرون آمده‌ است. این باور تا اندازه‌ای درست است. بسیاری از رهبران طالبان در مدارس دینی حاشیه‌ای پرورش یافته‌اند، تجربه‌ای از تحصیلات مدرن ندارند و جهان مدرن را دشمن می‌دانند.

اما پرسش‌های اساسی همین‌جا است: اگر طالبان چنین جاهل و بدوی ‌اند، چگونه توانستند در برابر ارتش‌های مدرن امریکا و ناتو مقاومت کنند؟ چگونه دوباره کابل را تصرف کردند؟ و امروز چگونه بر جامعه‌ای حکومت می‌کنند که در آن میلیون‌ها نفر تحصیل‌کرده و باسواد زندگی می‌کنند؟

پاسخ ساده نیست. طالبان شاید «دانش مدرن» نداشته باشند، اما چیزی دارند که می‌توان آن را «مهارت بقا» نامید؛ مجموعه‌ای از فنون تاریخی، غریزی و قبیله‌ای که به آنان اجازه داده در یکی از سخت‌ترین سرزمین‌های جهان، نه ‌فقط زنده بمانند بلکه قدرت را قبضه کنند.

این تحلیل تلاش دارد ابعاد این «مهارت بقا» را باز کند؛ از قبیله‌گرایی تا روان‌شناسی ترس، از شکاف‌های قومی تا بازی با قدرت‌های منطقه، از اقتصاد سیاه تا ابزار دین. در پایان نشان دهد که طالبان گرچه استاد بقا در افغانستان هستند، اما توانایی ساختن آینده را ندارند.

قبیله‌گرایی به‌مثابه‌ی نظام قدرت

افغانستان کشوری است که هنوز قبیله بر آن سایه انداخته است. بسیاری از دولت‌های مدرن در جهان توانسته‌اند وفاداری‌های قبیله‌ای را با نهادهای ملی جایگزین کنند. اما در افغانستان، قبیله هنوز زبان سیاست است.

طالبان این زبان را مثل زبان مادری بلد هستند. آنان برخلاف سیاست‌مداران شهری که به دانشگاه‌های غربی رفته‌اند، درون همین نظام قبیله‌ای رشد کرده‌اند. برای طالبان، «وفاداری قبیله» مهم‌تر از شایستگی فردی است. اگر در یک قبیله‌ی کوچک کسی خیانت کند، مجازاتش نه فردی بلکه جمعی است. این سازوکار باعث می‌شود طالبان شبکه‌ای از وفاداری آهنین داشته باشند که کم‌تر در آن شکاف می‌افتد.

همین شبکه قبیله‌ای است که طالبان را قادر ساخته در برابر ارتش‌های مدرن مقاومت کنند. ارتش امریکا بر «فرد» تمرکز داشت، طالبان بر «خون و قبیله». ارتش‌ها می‌آیند و می‌روند، اما قبیله می‌ماند.

روان‌شناسی ترس و خشونت نمایشی

طالبان از همان دهه‌ی ۹۰ میلادی فهمیدند که خشونت تنها ابزار کشتن نیست بلکه ابزاری است برای «نمایش قدرت». اعدام‌های علنی در میدان‌های شهر، شلاق‌زدن زنان، آویختن جنازه‌ها بر پل‌ها، همه بخشی از یک تئاتر سیاسی ‌اند.

این نمایش خشونت، دو پیام دارد:

۱. برای جامعه‌ی داخلی: «ما حاضر به هر کاری هستیم، پس تسلیم شوید.»

۲. برای جهان بیرونی: «ما را جدی بگیرید، ما کنترل کامل داریم.»

طالبان روان‌شناسی ترس را به‌ خوبی می‌شناسند. آنان می‌دانند یک شلاق علنی، از صدها فرمان کتبی مؤثرتر است. وقتی کودکی ببیند زنی در بازار شلاق می‌خورد، ترس در جان او می‌نشیند و سال‌ها همراهش می‌ماند. این «خشونت نمایشی» یک سرمایه سیاسی برای طالبان است.

استفاده از شکاف‌های قومی و زبانی

افغانستان جامعه‌ای است با تنوع قومی و زبانی عمیق: پشتون، تاجیک، هزاره، ازبیک، ترکمن و دیگران. این تنوع اگر مدیریت شود، می‌تواند سرمایه ملی باشد؛ اما اگر دست‌کاری شود، به ابزار سلطه بدل می‌شود.

طالبان دقیق می‌دانند چگونه از این شکاف‌ها بهره‌برداری کنند. آنان در ظاهر مدعی ‌اند «امارت اسلامی» متعلق به همه‌ی اقوام است، اما در عمل از تضادها برای تحکیم قدرت خود استفاده می‌کنند.

برای نمونه، در مناطق ازبیک‌نشین یا ترکمن‌نشین، طالبان از چهره‌های محلی همان قوم استفاده می‌کنند تا سیاست‌های خود را تحمیل کنند. در مناطق هزاره‌نشین، حضور خشن‌تر دارند تا شکاف شیعه/سنی را زنده نگه دارند. در کابل، تضاد پشتون/تاجیک را ابزار بازی سیاسی می‌کنند.

این سیاست «تفرقه‌ بینداز و حکومت کن» چیزی است که طالبان بدون تحصیلات دانشگاهی هم بلد اند، چون در دل همین جامعه‌ی شکاف‌خورده رشد کرده‌اند.

معامله‌گری با قدرت‌های منطقه‌ای

طالبان دیپلمات‌های آکادمیک ندارند اما به ‌طرز شگفت‌آوری «معامله‌گر» اند. آنان بلد اند چگونه منافع خود را به قدرت‌های منطقه‌ای بفروشند.

 • پاکستان: طالبان فرزند نامشروع سیاست پاکستان ‌اند. اسلام‌آباد از آنان به‌عنوان عمق استراتژیک علیه هند استفاده کرده و طالبان نیز در ازای این حمایت، به پاکستان اجازه داده‌اند در سیاست افغانستان نفوذ مستقیم داشته باشد.

• چین: طالبان به‌ خوبی می‌دانند که چین به دو چیز حساس است: امنیت مرزهای سین‌کیانگ و دسترسی به معادن افغانستان. طالبان وعده داده‌اند که اجازه‌ی فعالیت به اویغورها ندهند و در عوض چین را به معادن افغانستان دعوت کرده‌اند.

 • ایران و روسیه: طالبان با کارت «ضدامریکایی» بازی می‌کنند. برای تهران و مسکو، هر نیرویی که امریکا را تحقیر کرده باشد، ارزش معامله دارد. طالبان این نیاز روانی را به ‌خوبی می‌فهمند و از آن سود می‌برند.

این معامله‌گری نشان می‌دهد که طالبان نه «جاهل مطلق» بلکه بازیگران عمل‌گرایی ‌اند که می‌دانند در منطقه‌ی پرآشوب چگونه بقا پیدا کنند.

اقتصاد جنگ و بقا

طالبان پیش از هرچیز یک نیروی «اقتصاد جنگ» هستند. آنان استاد استفاده از منابع غیررسمی برای تأمین هزینه‌های خود اند.

 • مواد مخدر: افغانستان بزرگ‌ترین تولیدکننده‌ی تریاک جهان است و طالبان سهمی بزرگ در این بازار دارند.

 • مالیات غیررسمی: طالبان از رانندگان موترهای باربری، دکان‌داران، و حتا کمک‌های بین‌المللی مالیات می‌گیرند.

 • قاچاق و باج‌گیری: از سوخت تا سنگ‌های قیمتی، طالبان همه ‌چیز را به منبع درآمد بدل کرده‌اند.

این اقتصاد سیاه، به طالبان اجازه داده مستقل از دولت‌های رسمی عمل کنند. حتا در زمان حضور امریکا، طالبان منابع مالی خود را داشتند و نیازی به بودجه‌ی خارجی نداشتند.

مذهب به‌عنوان ابزار کنترل

دین برای طالبان نه یک باور شخصی بلکه ابزار انضباط جمعی است. آنان با ساده‌سازی آموزه‌های دینی، آن را به فرمانی مطلق بدل می‌کنند.

مذهب طالبان پر از «ممنوعیت» است: ممنوعیت موسیقی، ممنوعیت حضور زنان، ممنوعیت رنگ‌های شاد. این ممنوعیت‌ها، جامعه را در وضعیت «اطاعت دائمی» نگه می‌دارند.

طالبان می‌دانند که در جامعه‌ای با نرخ بالای بی‌سوادی، تفسیر ساده و خشن از دین، بیشترین کارآیی را دارد. دین برای آنان نه ابزار هدایت بلکه ابزار سلطه است.

تناقض بزرگ طالبان

طالبان در یک تناقض دائمی زندگی می‌کنند:

 • جاهل‌ اند، اما پابرجا.

 • بی‌سواد اند، اما بر باسوادان حکومت می‌کنند.

 • سنتی‌ اند، اما در دنیای مدرن زنده‌اند.

این تناقض را می‌توان تنها با مفهوم «مهارت بقا» توضیح داد. طالبان چیزی را خلق نمی‌کنند، آینده‌ای نمی‌سازند، بلکه فقط در ویرانه‌ها زنده می‌مانند. مثل موجود انگلی که حیاتش وابسته به میزبان است.

استاد بقا، ناتوان از آینده

طالبان استادان بقا هستند. آنان قبیله را می‌شناسند، ترس را می‌فهمند، شکاف‌ها را می‌پرورانند، معامله می‌کنند، اقتصاد سیاه را می‌چرخانند و دین را ابزار می‌سازند.

اما آنچه ندارند «توانایی ساخت آینده» است. آنان می‌توانند قدرت را نگه دارند، اما نمی‌توانند دست به توسعه بزنند. می‌توانند زمان را متوقف کنند، اما نمی‌توانند تاریخ تازه‌ای آغاز کنند.

سرنوشت طالبان سرنوشت همه‌ی رژیم‌های تمامیت‌خواه است. بقا بدون آینده. آنان امروز حاکم اند، اما فردا به‌عنوان نیرویی که فقط ویرانی و توقف به‌جا گذاشتند، در تاریخ ثبت خواهند شد.

از اطلاعات روز حمایت کنید

در افغانستان، جایی‌ که آزادی‌ها سرکوب شده‌اند، اطلاعات روز به ایستادگی ادامه می‌دهد. ما مستقل هستیم و تنها برای مردم می‌نویسیم. مأموریت ما افشای فساد، بازتاب صدای سرکوب‌شدگان و تلاش برای آینده‌ای برابر و آزاد است.
حمایت شما ادامه این راه را ممکن می‌سازد. حتی کمکی کوچک یا همرسانی این پیام، گامی در دفاع از حقیقت و آزادی است.در کنار حقیقت بایستید. از اطلاعات روز حمایت کنید.

Donate QR Code

برای حمایت سریع و راحت با گوشی همراه خود، کافی است این کد را اسکن کنید.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *