close
Photo: UNAMA

فقدان آرزو و تخیل؛ ابعاد بنیان‌براندازتر فقر

عیدمحمد فروغ

در ادبیات توسعه، فقر چندبعدی چارچوبی پذیرفته‌شده برای درک و اندازه‌گیری محرومیت‌هایی است که صرفا به درآمد محدود نمی‌شوند. براساس شاخصی که توسط برنامه‌ی انکشافی سازمان ملل متحد (یوان‌دی‌پی) و ابتکار فقر و توسعه آکسفورد (اوپی‌ایچ‌آی) طراحی شده، این محرومیت‌ها در سه بعد اصلی سنجیده می‌شوند: آموزش، صحت و استانداردهای زندگی. چنین چارچوبی از چندین دهه پیش در کشورهای در حال توسعه به کار گرفته شده و در افغانستان پس از ۲۰۰۱ نیز مبنای بسیاری از پروژه‌های بین‌المللی قرار گرفت. اما افغانستان پساسقوط ۲۰۲۱ نشان داد که فقر دیگر صرفا فقدان خدمات یا منابع نیست بلکه به یک وضعیت عمیق‌تر و خاموش‌تر بدل شده است. این وضعیت را می‌توان بر مبنای دیدگاه آمارتیا سن درباره‌ی محرومیت قابلیتی، نوعی فقر وجودی دانست. فقری که در این مقاله در سه بعد آرزو، امکان و تخیل صورت‌بندی می‌شود؛ فقر آرزو: نابودی توان و جرئت آرزو کردن، فقر امکان: نبود شرایط ساختاری برای تحقق کوچک‌ترین امیدها، و فقر تخیل: فروپاشی توانایی تصور آینده‌ی متفاوت.

محرومیت آموزشی در افغانستان برخلاف بسیاری از کشورها فقط محصول یا پی‌آمد کمبود بودجه یا ضعف نهادی نیست بلکه نتیجه‌ی سیاست ایدئولوژیک‌محور است که آگاهی را تهدید تلقی می‌کند. ممنوعیت آموزش دختران پس از صنف ششم، که یونیسف آن را بحرانی بی‌سابقه در تاریخ آموزش معاصر می‌داند، میلیون‌ها کودک و نوجوان را از دانش محروم ساخته و پیامی آشکار فرستاده است: آگاهی زنان غیرقانونی است. این محرومیت، آموزش را از یک حق مدنی به یک میدان نبرد فرهنگی بدل کرده است. هم‌زمان، هزاران آموزگار زن از کار کنار گذاشته شده‌اند، مکاتب خصوصی تعطیل یا نیمه‌فعال گردیده‌اند، و فقر اقتصادی خانواده‌ها سبب ترک تحصیل حتا در میان بسیاری از پسران شده است. این محرومیت آموزشی فقط به بی‌سوادی ختم نمی‌شود بلکه به‌ تدریج امید به آینده را از میان می‌برد و زمینه‌ساز فقر آرزو می‌شود؛ وضعیتی که در آن نسل جوان نه توان آرزو کردن دارد و نه جرأت تصور فردایی بهتر را. فقر آرزو یعنی حکومتی که حتا رویاهای فردی و جمعی را سرکوب می‌کند و شهروندان به زندگی در چارچوبی تحمیل‌شده تن می‌دهند.

در عرصه‌ی صحت نیز فقر ابعادی فراتر از کمبود دارو و امکانات دارد. براساس گزارش‌های سازمان جهانی صحت، حذف زنان از نظام صحی، دسترسی میلیون‌ها زن دیگر را به درمان محدود کرده است. در بسیاری از مناطق، نبود کارکنان زن به معنای قفل‌شدن کامل کلینیک است. سوءتغذیه کودکان، مرگ مادران در هنگام زایمان، و بیماران محروم از درمان به‌دلیل فاصله‌های جغرافیایی، همه نشانه‌های سقوط سیستمی ‌اند. چنین وضعیتی تنها یک بحران صحی نیست بلکه شکل حادی از فقر امکان را ایجاد می‌کند. در این شرایط، حتا ابتدایی‌ترین امید به بقا یا دسترسی به درمان از میان می‌رود. فقر امکان یعنی جایی که زندگی انسان به تصادف، تقدیر، شانس یا کمک اضطراری وابسته می‌شود و ساختارها کوچک‌ترین فرصت برای تحقق امید را نابود می‌کنند. این فقر به‌ تدریج احساس ناتوانی و بی‌قدرتی را در جامعه نهادینه می‌سازد.

در سطح معیشت و زندگی روزمره نیز عادی‌سازی فروپاشی نگران‌کننده‌تر از شدت فقر است. نبود برق، آب آشامیدنی کافی و مناسب، بیکاری و اتکای روزافزون به کمک‌های خارجی چنان در زندگی روزمره نهادینه شده‌اند که دیگر به چشم نمی‌آیند. در روستاها، بسیاری از خانواده‌ها برای بقا به فروش اعضای بدن، ازدواج اجباری دختران خردسال یا مهاجرت پرخطر متوسل می‌شوند. این تصمیم‌ها در واقع محصول فقر و یأس اجتماعی ‌اند. وقتی زندگی تنها به بقا فروکاسته شود و انتخاب‌ها به حداقل برسد، جامعه توانایی تصور آینده را از دست می‌دهد. این‌جا فقر تخیل پدید می‌آید: فروپاشی قدرت جمعی برای خلق چشم‌اندازهای نو و دیدن بدیلی جز وضع موجود. فقر تخیل یعنی جامعه‌ای که نه‌تنها ابزار تغییر را ندارد بلکه توان تصور تغییر را هم از دست داده است.

پی‌آمدهای فقر وجودی به ‌مراتب عمیق‌تر از فقر چندبعدی است. دخترانی که روزی آرزوی باسوادشدن و خدمت به جامعه را داشتند، در سکوت خانه‌ها محو شده‌اند و رویاهای‌شان خاموش گردیده است. جوانانی که ترک تحصیل کرده‌اند، آرزوهای‌شان به بازارهای کار غیررسمی یا به مسیرهای پرخطر مهاجرت دوخته شده‌اند. مادرانی که امید به آینده‌ی فرزندان‌شان را از دست داده‌اند، اکنون فقط برای زنده‌ماندن تلاش می‌کنند و زندگی‌شان به بقا تقلیل یافته است. هم‌زمان، فشار روانی ناشی از محرومیت، افسردگی، اضطراب و حتا افزایش موارد خودکشی در میان جوانان و زنان را به‌دنبال داشته است. خانواده‌ها زیر بار این فشارها دچار فروپاشی شده و خشونت خانگی به‌عنوان پی‌آمد ناگزیر فقر روانی و اجتماعی افزایش یافته است.

این وضعیتی است که در آن نابودی آرزو، فروپاشی تخیل و بسته‌شدن امکان به یک بحران روانی، اجتماعی و بین‌نسلی بدل می‌شود. پی‌آمدهای این فقر وجودی تنها به افراد محدود نمی‌ماند؛ اعتماد اجتماعی فرسوده می‌گردد، حس تعلق جمعی تضعیف می‌شود، و سرمایه انسانی نسل‌ها از میان می‌رود. کودکانی که در چنین شرایطی بزرگ می‌شوند، با دنیای بی‌افق و بی‌امید خو می‌گیرند و خود حاملان چرخه‌ی جدیدی از انفعال و سکوت خواهند شد. در این فضا، حتا اگر منابع مالی یا کمک‌های خارجی تزریق شوند، چاره‌ساز نخواهد بود. زیرا بستر روانی، فرهنگی و نهادی برای تغییر به حداقل رسیده و در حال فروپاشی است.

با آن‌که در شرایط کنونی اجرای رویکردی متفاوت دشوار است، اما برای آینده‌ی افغانستان یک ضرورت خواهد بود که بازسازی و مبارزه با فقر فراتر از توزیع غذا و دارو دنبال شود؛ بازسازی‌ای که با احیای کرامت انسانی آغاز گردد. کرامتی که هر شهروند افغانستان بتواند بیندیشد و آینده‌ای برای خود تصور نماید. اما در حال حاضر، افغانستان گرفتار فقری است که شاخص‌های جهانی قادر به ثبت آن نیستند. این فقر، فقر آینده است: فقر توان تصور فردا، فقر اعتماد به تغییر. اگر این بعد وجودی و سیاسی نادیده گرفته شود، هیچ میزان کمک بشردوستانه قادر به بازسازی جامعه نخواهد بود. آینده‌ی افغانستان به توانایی درک و پاسخ به همین فقر خاموش و بازتولیدشونده وابسته است.

از اطلاعات روز حمایت کنید

در افغانستان، جایی‌ که آزادی‌ها سرکوب شده‌اند، اطلاعات روز به ایستادگی ادامه می‌دهد. ما مستقل هستیم و تنها برای مردم می‌نویسیم. مأموریت ما افشای فساد، بازتاب صدای سرکوب‌شدگان و تلاش برای آینده‌ای برابر و آزاد است.
حمایت شما ادامه این راه را ممکن می‌سازد. حتی کمکی کوچک یا همرسانی این پیام، گامی در دفاع از حقیقت و آزادی است.در کنار حقیقت بایستید. از اطلاعات روز حمایت کنید.

Donate QR Code

برای حمایت سریع و راحت با گوشی همراه خود، کافی است این کد را اسکن کنید.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *