اینترنت فایبر نوری که تاهنوز در بیش از ده ولایت افغانستان قطع گردیده است را نمیتوان یک اقدام صرفا فنی دانست. این اقدام نشاندهندهی تغییر و دگرگونی عمیق در شیوهی حکمرانی و کنترل فضای دیجیتال از سوی حکومت طالبان است؛ تغییری که زیرساختهای ارتباطی را از نقش طبیعی و عمومی خود خارج میکند و آنها را به ابزاری برای اعمال قدرت و اهداف سیاسی و محدودسازی جامعه تبدیل خواهد کرد. همچنان، این تغییر زمینهساز اعمال افراطیت بیشتر بر جامعه است. با آنکه طی چند سال حکومت طالبان، زمینههای اشتغال و آموزش از شهروندان گرفته شده بود، اما اینترنت فایبر نوری شریان حیاتی و بستر قابل اعتمادی بود که افغانستان را به شبکهی جهانی وصل میکرد و به شهروندان امکان اشتغال و آموزش آنلاین را فراهم مینمود. مسدود کردن این مسیر، به معنای بریدن یکی از معدود پلهایی است که جامعهی افغانستان را به بیرون پیوند میداد.
این اقدام را میتوان نوعی «بازطراحی نامرئی در نقشهی قدرت» حکومت طالبان دانست. پیشتر، هرچند سانسور و نظارت بر فعالیتهای فضای مجازی و دیجیتالی وجود داشت، اما فایبر نوری هنوز فرصتهایی برای عبور از محدودیتها ایجاد میکرد. مثلا، دانشجویی میتوانست هرگونه مقالهی علمی را از کتابخانههای دیجیتال جهانی دانلود کند، خبرنگاری قادر بود گزارشش را بدون ترس به رسانههای برونمرزی بفرستد، و یک استاد دانشگاه میتوانست از طریق بستر پایدار فایبر، برای دانشجویان داخل و خارج کشور تدریس کند. اکنون این راهها در حال بستهشدن است و یا از این پس، دادهها از کانالهایی عبور میکنند که بهطور کامل در کنترل حکومت طالبان اند. چنین تغییری استقلال دیجیتال شهروندان را از میان برده و هر ارتباط را به دادهای قابل رهگیری، دستکاری یا توقف بدل میکند.
پیآمد این تحول تنها به کاهش کیفیت یا حذف یکی از قابل اعتمادترین بسترهای خدمات اینترنتی خلاصه نمیشود بلکه بازتعریف و کنترل شدید حریم خصوصی و امنیت فردی است. اینترنت فایبر نوری که به کاربران امکان میداد تا حدی از اعتماد به امنیت زیرساخت برخوردار باشند. اما با حذف کامل آن، قطعا جامعه وارد وضعیتی خواهد شد که میتوان آن را «شفافیت اجباری» نامید. این وضعیتی است که در آن همه چیز قابل دیدن، رهگیری و کنترل است. البته این شفافیت اجباری برای مهار و محدود کردن جامعه و کاربران اعمال میشود. به بیان دیگر، قطع فایبر نوری ساختاری از حکمرانی دیجیتال ایجاد میکند که در آن هر نوع ارتباط انسانی، از صنف درس گرفته تا گفتوگوی خانوادگی، اجتماعی و سیاسی بهطور بالقوه در معرض شنود و سانسور قرار میگیرد.
با آنکه اینترنت فایبر نوری در بخشهای کشور هنوز قطع نشده و در دسترس است. بااینحال، نشانهها حاکی از آن است که این روند میتواند بهزودی سراسری شود. در حقیقت، همین وضعیت نیمهمبهم، نوعی بیثباتی و ناامنی دیجیتال در بخشهای چون بانکداری، آموزش و اشتغال ایجاد کرده است. مردم نمیدانند که آیا فردا میتوانند به منابع شغلی، علمی و آموزشی جهانی دسترسی داشته باشند یا خیر. آیا ارتباطشان با خانوادهی مهاجر در چند ثانیه قطع خواهد شد یا نه. و آیا کسبوکارهای آنلاینشان در یک روز عادی ناگهان فرو خواهد پاشید. این نااطمینانی، خود نوعی فشار روانی و زجری است که اعتماد جامعه به هرگونه ارتباط دیجیتال را از بین میبرد.
از منظر کلانتر، این اقدام به معنای تضعیف و ازبینبردن حافظهی دیجیتال جمعی نیز هست. فایبر نوری امکانی فراهم میکرد که تولیدات علمی، فرهنگی و رسانهای افغانستان در کنار دیگر ملتها و در سطح جهانی دیده شود و بخشی از حافظهی مشترک بشر باقی بماند. اما با قطع این مسیر و بستر، روایتها و حکایتهای افغانستان در چهاردیواری داخلی باقی میمانند، سانسور میشوند و از بازتاب و نشر در سطح جهانی محروم میشوند. در نتیجه، افغانستان در حاشیه قرار میگیرد و جهان نیز از دستیابی به تصویری واقعی و انسانی از زندگی شهروندان آن محروم میماند. ضمنا این خاموشی دیجیتال به نوعی خاموشی تاریخی نیز هست، زیرا آنچه دیده و شنیده نشود، در حافظهی جهانی نیز ثبت و جاویدان نخواهد شد.
یکی دیگر از ابعاد و تأثیرات ویرانگر این روند بر روی هویت اجتماعی و ذهنیت نسل جوان است. فایبر نوری در پهلوی یک بستر تکنولوژیک مناسب و قابل اعتماد، دریچهای بود بهسوی تنوع روایتها و گفتمانهای جهانی. این دسترسی کمک میکرد جوانان افق دید گستردهتری پیدا کنند، واقعیتهای سیاسی، اجتماعی و تکنولوژیکی کشورشان را با تجربهی دیگر جوامع مقایسه کنند و از خلال این مقایسه، به نقد و پرسشگری برسند. اما با بستهشدن این دریچه، جریان اطلاعات و محتوا به شکل یکدست و مهندسیشده در اختیار مردم و بهخصوص نسل جوان قرار میگیرد. نتیجهی این فرآیند بنیانبرانداز، خاموشی تدریجی اندیشهی انتقادی و تضعیف حافظهی تاریخی نسلی است که آیندهی کشور به آن وابسته است. از این سناریو چنین نتیجهگیری میشود که خاموشی فایبر نوری تنها قطع یک خدمت تخنیکی نیست بلکه بخشی از مهندسی قدرت است که هویت دیجیتال نسلها را از مسیر تنوع و گفتوگو به سمت سکوت، افراطیت و یکنواختی هدایت میکند.
همچنین که در عنوان مقاله ذکر شده است، باید گفت این وضعیت نمونهای روشن از «مهندسی قدرت» است. قطع فایبر نوری، با هدف تمرکز جریان دادهها و اطلاعات در دست حکومت، عملا کنترل کامل بر اطلاعات را ممکن میسازد. البته، این کنترل به معنای تعیین اینکه چه چیزی دیده شود، چه چیزی از چشم مردم نادیده بماند و چه چیزی بهعنوان «حقیقت» در ذهن نسل فعلی و آینده حک شود، است. این همان نقطهای است که میتوان از «تولد نسل خاموش دیجیتال» سخن گفت؛ نسلی که در آن امکان بازنمایی آزادانهی هویت، اندیشه و روایت فردی از میان میرود و زمینهی ترویج افراطیت بیشتر میشود.
به این ترتیب، قطع فایبر نوری را باید نه صرفا یک اقدام موقت بلکه یک پروژهی راهبردی برای بازنویسی آینده دانست. آیندهای که در آن افغانستان از نقشهی اقتصاد دانشمحور جهان حذف میشود و جوانان آن به نسلی خاموش، افراطی و منزوی بدل خواهند شد. اگر این روند ادامه یابد، شکافی پدید میآید که پر کردن آن در مقیاس سالها ممکن نخواهد بود و شاید نسلها زمان ببرد.