ما، شهروندان افغانستان، در گذشتهی این جهان زندگی میکنیم. معنای این سخن خیلی روشن است: روزگاری، در گذشتهای دور، بقیهی جهان نیز مثل افغانستانِ امروز بود. بسیاری از کشورها از آن گذشته عبور کردند و به امروز رسیدند. ما همانجا ماندیم. به همین دلیل، ما هنوز در همانجایی هستیم که برای بقیهی جهان «گذشته» به حساب میآید.
در گذشته، در آن زمان که همهی کشورها در قعر عقبماندگی بودند، هیچ کس نمیتوانست تصویر روشنی از آینده بدهد. کسی نمیتوانست بگوید آینده چهگونه خواهد بود. حالا که دیگران از آن گذشته عبور کردهاند و آیندهی خود را دیدهاند، ما نیز مجالی یافتهایم که صورتی از آینده را ببینیم. نمونهاش همین ذکیه خدادادی است که در مسابقات پاراالمپیک پاریس مدال گرفت. مدال برنز ذکیه اولین مدال افغانستان در این زمینه است. این مدال را «افغانستان ِگذشته» نبرده است؛ این مدال را «افغانستان آینده»، افغانستان همدوش و همپا با بقیهی جهان، برده است.
چرا ذکیه آیندهی افغانستان است؟
شما اگر ذکیه را به افغانستان بیاورید، او را به گذشته آوردهاید. اما اگر او را به پاریس ببرید، به آینده بردهاید. به این دلیل: در ایامی دور، در گذشتهی بسیار دور، فرانسه هم مثل افغانستان بود. وقتی فرانسه را به آن زمان گذشتهاش برگردانیم، چیزی شبیه همین افغانستانی میشود که هنوز در آن ایام گذشته مانده است. حال، ذکیه، بسته به این که امروز در کدام یک از این کشورها باشد، یا در گذشته است یا در آینده. در گذشته است اگر در افغانستان باشد؛ در آینده است اگر در فرانسه باشد.
تجربهی بشری کشورهای پیشرفته نشان داده است که هیچ مملکتی نمیتواند از چنبرهی یک وضعیت سراسر فقر و عقبماندگی عبور کند، مگر این که به بعضی الزامات عبور به یک آیندهی بهتر تن دهد. گویی ندایی عبرتآلود از درون همین تجربه به ما میگوید:
«میخواهید آن همه بار گران بر ذهن و آن همه زنجیر سنگین بر دست و پایتان باشد و این مسیر بلند را طی کنید؟ قبول کنید که نمیشود. آیا میخواهید از طریق بازگشت به پانزده قرن قبل پیشرفت کنید؟ نمیشود. به این دلیل ساده که بازگشت به قرون گذشته بازگشت به قرون گذشته است و نه حرکت به سوی عصرهای آینده. آیا مایلاید که رفاه داشته باشید اما علم و آزمون علمی و تفکر علمی و روش علمی نداشته باشید؟ ممکن نیست. آیا مشتاقاید که در مملکتتان نیروی کار و تولید فراوان باشد، اما نصف جمعیت مملکتتان اجازهی کار و تولید نداشته باشد؟ خودتان پاسخ بدهید. آیا میخواهید شهروندان ملکتان خلاق و مشکلگشا باشند، اما شب و روز از محتسبان و شحنگان مذهبی سیلی و شلاق بخورند؟ این دو با هم جمع نمیشوند. تجربه شده که فردی که زیر فشار و ترس و تهدید باشد و پیوسته از اضطراب رنج ببرد، نمیتواند خلاق باشد یا مشکلی را حل کند. میخواهید فرزندان نسلهای بعدیتان باسوادتر و تواناتر از نسلهای پیشین باشند، اما این نسلها را زنانی تربیت کرده باشند که خود بیسواد و مستضعف و بیخبر و محصور در تاریکخانهها باشند؟ نمیشود. چهگونه انتظار دارید زنی که خود سواد ندارد و ناتوان است و چیزی از زندگی در بیرون تاریکخانهها نمیداند، چنان نسلهای درخشانی تربیت کند؟».
با اصرار کردن بر آنچه روزگاری فرانسه را مثل افغانستان امروز نگه داشته بود، نمیتوان افغانستان را به فرانسهی قرن بیست و یکم تبدیل کرد. اگر فرانسه از آن نگرش و فکر و فرهنگ عبور نمیکرد، آیندهاش این چیزی نمیشد که اکنون در هیئت فرانسهی مدرن میبینیم. در سهصد سال گذشته، فرانسه (در مقیاس زمان ِ تقویمی) دقیقا همان زمانی را پشت سر گذاشته که افغانستان طی کرده است. اما فرانسه در این سهصد سال آیندهای را دیده است که افغانستان ندیده است. برای این که افغانستان در این سهصد سال به سوی آینده گامی برنداشته است یا گامهای بسیار اندک و کوتاه برداشته است. اگر به سوی آن آینده گام قابل اعتنایی بر میداشت، ذکیه امروز در کابل مدال پاراالمپیک میگرفت نه در پاریس.
کابل و پاریس
پاریس بسیار چیزها از آینده را دیده است و بسیاری از رویاهای آدمی را ممکن کرده است- از جمله همین آزادی زنان و امکان رقابت آزاد زنان در عالم علم و هنر و ورزش و اقتصاد و سیاست را. پاریس میتواند پشت سر خود نگاه کند و سهصد سال پیش را “گذشته” بنامد. کابل چیز چندانی از آینده ندیده است؛ به این دلیل ساده که کابل هیچ چیزش شبیه پاریس، یعنی آن پایتخت آینده، نیست. کابل نمیتواند پشت سر خود نگاه کند و سهصد سال گذشته را «گذشته» بنامد. در تقویم چرا. اما تقویم فقط عدد است. آنچه آینده را از گذشته جدا میکند، شمار روزها و سالها نیست. کیفیت حیات است. تغییر زندگی است. پیشرفت است؛ چیزهایی که پایتخت ملک ما ندارد.
در پایتخت ملک ما، یا بگو در پایتختهای مملکت ما، خلفا و امرایی بر مسند مدیریت هستند که برای افغانستان و ذکیههایش آیندهای قایل نیستند. نه فقط آینده را نمیخواهند «بیاید»، که جهد بسیار میکنند تا این مملکت از اینجا که هست هم بیشتر به گذشته برگردد. پاریس که هیچ، حتا دوست دارند کابل مدینه و مکهی امروزی شود. در مکه، مرکز ایجاد و اقتدار اسلام اولیه، زنان عرب مسلمان به تدریج جلوههای کوچکی از آینده را میبینند. اما زنان کابلی، زنان افغانستانی، قرار است به مکه و مدینهی چهارده قرن پیش برگردند.
ذکیه آیندهی افغانستان است- هم به عنوان یک رویا و هم به عنوان یک نشانهی راه و هم به عنوان واقعیتی که ایستادن در برابرش هر روز برای گذشتهخواهان دشوارتر میشود. افغانستان و کابل به این زودیها فرانسه و پاریس نمیشوند. سرزمین گذشتههایساکن به آسانی به سرزمین آیندههایپوینده تبدیل نمیشود. راه دراز است. اما دیگر در قفس نگه داشتن ذکیه نیز آسان نیست. ذکیهها «آینده» اند و محتسبان «رونده».